با صخا به همه نشان دادم خداوند بزرگ است
غافل و بی خبر از دلهای سیاه و چشمهای شور با صخا به همه نشان دادم خداوند بزرگ است بخشنده و مهربان است اما فکرش را نمی کردم که در بین اینهمه دانشمند و ثروتمند و ستاره های بزرگ دنیا که همین خداوند بزرگ قدرت و ثروت عزتشان داده است یکنفر برای تائب در صخا پیدا نشود تا چشمهای بخیلان را با دلهای سیاه از کاسه دربیاورد همان کسی که نقش عزیز مصر را برای من بازی کند تا چشمهای برادران مغرض و مغرورو منفور و بخیلان و هوسبازان پست و بی شرافت را از کاسه دربیاورد و روی پاک حبیبان را شاد گرداند اصلا فکرش را نمی کردم اما همانطور که گفتم و اعتماد و اعتبار کرده ام خداوند بزرگ است بخشنده و مهربان است
من یک روستائیم که رحم و غیرت و خجالت در من موج می زند من با سحرخیزی و کوهنوردی عاشق خداوند شدم
من با یک دل ساده و بی ریا به خداوند اعتماد و اعتبار کرده ام وقتی شنیدم و فهمیدم که خداوند از ما حرکت همت و غیرت و استقامت و عملکرد مثبت و محبت و مروت و بسیاری از این قبیل می خواهد با جمله از خودگذشتی رسیدی سلطان العارفین بایزید بسطامی دل به دریا زدم
خودم را به آب و آتش انداختم تا قدرت و عظمت و دستهای غیب خداوند را به همه نشان بدهم
من با صخا به همه نشان دادم با فعالیت و فداکاری در راه فرهنگ و ورزش و قرض الحسنه و خیریه قدرت خدا را به همه نشان دادم با وامهای بدون کارمزد و بدور از کاغذ بازی قدرت خداوند را به همه نشان دادم
من فداکاری را با وجود عدم حمایت و همکاری توانمندان به اوج رساندم تا قدرت خداوند را به رخ همه با صخا بکشم و کشیدم اما غافل از دلهای سیاه و چشمهای شور بخیلان بودم چون به بزرگی خداوند اعتقاد و اعتماد داشتم با خودم می گفتم کدام دل سیاهی می تواند مرا کدام چشم شوری می تواند مرا کدام دانشمند و ثروتمند و ستاره ای می تواند با من در اوج نزدیکی خداوند عدم حمایت و همکاری داشته باشد کسی جرات ندارد دل خداوند را با این کارها بشکند دل خداوند برای فداکاران و نیکوکاران و عاشقان نازک است می دانستم خداوند طاقت و تحمل چاه و زندان مظلومی را ندارد و او را از قعر به اوج ماه می رساند می دانستم چون داستان یوسف را روزی دو سه بار می خواندم و در کوه و بیابان قدم می زدم آنقدر می رفتم تا تفسیرش به من بچسبد آنقدر با تفسیر سوره یوسف عشق و حال می کردم که بعضی وقتها سی کیلومتر رفت و برگشتم طول می کشید و من نمی فهمیدم و متوجه نمی شدم بدون غذا و فقط آب می خوردم چون به چشمه های آب برمی خوردم و همه اش به یاد چشمه حضرت ایوب می افتادم
من در کوه و بیابان سالها آیات پروردگار را و سخنان پیامبران را تفسیر می کردم و کیف می کردم عشق می کردم و حالها کردم داستان صخا را به گوش عزیزان جهان برسانیم همانطور که داستان یوسف به گوش عزیز مصر رسید همانطور تا یک عاشق به کوری دلهای سیاه و چشمهای شور بخیلان و هوسبازان سربلند و سرافراز شود و سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم که هدف اصلی تائب در صخا هستند خوشحال شوند
مرا که یاد پروردگار می کنم چشم می زنند مرا که بهر مردم کار می کنم چشم می زنند
بردلهای سیاه و چشمهای شور لعنت مرا که دعا بسیار می کنم چشم می زنند