بی آبروئی چیست
خیلی واضح و روشن است رحم و غیرت و خجالت حافظ و نگهدار اعتبار و آبروی ماست و بی رحمی و بی غیرتی و بی حیائی برای ما بی آبروئی را به ارمغان
می آورد اگر بتوانیم به سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم بی نهایت توجه و عنایت داشته باشیم درجه رحم و غیرت و خجالت ما بالا می رود و صددرصد از بلاها و مصیبت ها در امان می مانیم
فعالیت و فداکاری درراه فرهنگ و ورزش باعث رضایت پروردگار و اعتبار و آبروی زیادی ازبرای ما خواهد بود تلاش در راه گره گشائی و نان رسانی و مشکل گشائی خوب است هرچند سختیها و مشکلات خودش را دارد اما عاقبتش نیکوست
داستان حضرت یعقوب و حضرت یوسف شاید با آنهمه صداقت و ایمان اولش دردهای زیادی به همراه داشت و سرزنش ها و گلایه های فراوانی را نصیب آن عزیزان می کرد اما عاقبت همه پی به عظمت خیر و خوبی بردند و حق به حقدار رسید و خوش عاقبت شدند
و بخیلان و هوسبازان بدعاقبت شدند و تمام مکرها و حیله ها و نقشه هایشان نقش برآب شدند و اعتبار و آبرویشان را خداوند برد
مظلومان و فداکاران و نیکوکاران با همه سختیها و شکنجه هائی که متحمل می شوند باید بدانند که خوش عاقبت هستند و همه اینها وعده های خداست هرچند دورانها و زمانها فرق می کند من بارها از انسانهای بزرگ و بامعرفت شنیدم که می گفتند کاش تو در چهل پنجاه سال پیش این فعالیتها و فداکاریها را ارائه می کردی الان کسی قدرنمی داند ولی با همه این حرفها چاره ای جز خوبی کردن نداریم هرچند که زمانه بسیار بد شده است
قدیمها معرفتها بالا بود انسانها فرق می کردند سن ازدواج پائین بود و همین مسئله یک نعمت بزرگ محسوب می شد الان سن ازدواج بالاست طبیعتا مشکلات هم فراوانتر خواهد شد دیر ازدواج کردن بلا و مصیبتهای زیادی را به همراه دارد
اما بازهم در هرشرایطی باید خداوند را شکر کنیم داستان زندگی ما هم این است تقدیر چنین بوده که در این زمانه زندگی کنیم هرچند راضی و خشنود از این همه بی بندو باریها نیستیم هرچند راضی و خشنود از این همه دروغها و مکرها و نیرنگها نیستیم
خداوند خودش کمکمان کند و بازهم به ما انسانها نگاه نکند و به حیوانات و گیاهان و به زمین و آسمان رحم کند و خیر و برکتش را و برف و باران رحمتش را فراوان گرداند و همه مارا بیدار و هوشیار گرداند تا پندار و گفتار و کردارمان نیک شود
مدعیانی که به آنها اعتماد داشتیم حتی در روستاها تو زرد از کار درآمدند نان مردم را بریدند و انگار نه انگار سزای خوبی را به بدی می دادند به زیردستان ظلم و ستم روا می داشتند و ما اینها را به چشم می دیدیم و تعجب می کردیم اصلا باورش برای ما سخت و دشوار بود چون از انها انتظار و توقع نداشتیم ولی در اوج بی سوادی خودشان را و ظاهرشان را میش درست کرده بودند و خودشان هم انگار خبر نداشتند که گرگ هستند در لباس میش و روزبروز هم گرگ تر می شدند و زحمت زیادی برای مظلومان و معصومان درست می کردند و آن عزیزان را هم به دردسر می انداختند مثل برادران مغرور و بخیل یوسف