بهشت هم کم است برای فداکاران
دل به امید صدائی که مگر در تو رسد ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
بچه که بودم با خودم فکر می کردم اگر بتوانم یک روز به اوج علم و عرفان و عشق و صداقت و ایمان و فداکاری برسم می توانم زندگی را برای همه زیبا کنم مخصوصا برای سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم برای همین به آب و آتش زدم سی سال شبی دو سه ساعت بیشتر نخوابیدم تا اینکه عاشق و عارف و شاعر و نویسنده و فداکار و خیر و نیکوکار و سحرخیز و کوهنورد شدم
به امید اینکه توجهات همه عاشقان و شاعران و عارفان و نویسندگان و فداکاران و نیکوکاران و خیرین و سحرخیزان و کوهنوردان را جذب و جلب کنم اما متاسفانه همه کارها را توانستم به تنهائی و در نهایت غربت و سختی و پریشانی انجام بدهم و از عهده اش بربیایم
اما متاسفانه در جذب و جلب نظر بندگان توانای خداوند ضعیف بودم و آنها را هم که جذب و جلب کردم نتوانستند تقویت و پرنورم کنند شوخی که نبود هدفم والا و ارزشمند بود و انسانهای دانشمند و ثروتمند و ستاره می خواستم
شوخی که نبود دل بدست آوردن مظلومان و معصومان و گلستان کردن روستایم و روستاهای جهان یک دست صدا ندارد و با یک گل بهار نمی شود
اما من امیدم را از دست ندادم و نمی دهم چون حامی و پشتیبانی بنام خداوند دارم که خوش وعده است و بهترین است
پس هرچه لازم باشد فعالیت و فداکاری می کنم صبر و شکر جمیل می کنم تا به وعده های خوب خداوند بطور کامل برسم هرکجا هم که بریدم و کم آوردم این خداوند بود که با دو سه ساعت خواب و دو سه ساعت سحرخیزی و کوهنوردی سرحالم کرد
و این خداوند بود که قدرت گفتن و نوشتن به من داد تا در سطح جهانی زیبا بنویسم و بگویم تا به گوش دلهای دریا و قلبهای شیر برسد
بهشت هم کم است برای دستمزد فداکاران چون بالاتر از توانشان می کوشند و بالاتر از توانشان صبر و شکر جمیل می کنند دلهای باز و دریائیشان هرگونه جوروجفائی را تحمل می کند دستهای غیب خداوند همیشه نوازششان می کند هرچند که دیگران در ظاهر نمی بینند
اما توقع و انتظارشان هم بجاست از دانشمندان و ثروتمندان و ستاره ها چون وقتی که تنهائی فداکاری می کنند فشارشان افزون می شود حالشان خوب نمی شود فشارها کمر شکن می شود برای همین طعنه های نابجا و سرزنشهای ناطور باید بشنوند از سوی کسانی که یک جو رحم و غیرت و خجالت ندارند به قول ابوالفضل پور عرب سرطان من خوش خیم بود اما به اندازه بدخیم زجر کشیدم
چون توجهات ضعیف و یا اصلا نبود می گفت در بیمارستان که بودم برادرم یک دسته گل و یک جعبه شیرینی آورد تا کسانی که بدیدنم می آیند پذیرائی شوند اما هیچ کس نیامد تا حداقل یک شیرینی پیش من بخورد
عزیزان توجهات و التفاتات را به سمت و سوی فداکاران و فعالان زیاد کنیم اگر یک نفر از بین دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های محبوب پروردگار دستی به سروروی من می کشید و در صخا تقویت و پرنورم می کرد دست نوازش مرا برسروروی هزاران مظلوم و معصوم در هرروستائی می دیدید و می شنیدید