به خدا قسم حیف است
ابررحمت گشتی و خشنود کردی مردمان غم مخور پشت و پناهت خالق رحمان بود
تائبا باران رحمت برتو باریدن گرفت حقتعالی اینچنین از غیب پشتیبان بود
برای آدم شدن خودمان و همان چندنفری که اطرافمان هستند و حداقل خود و خانواده امان نیاز مبرم به انسانهای بزرگ و همنشینی با آنان داریم چون تربیت یک انسان واقعا سخت است و زحمت زیادی دارد
عزیزان اینهمه دانشمند و ثروتمندوستاره در جهان داریم به خدا قسم حیف است از وجود نازنینشان محروم و ممنوع باشیم از سخنان زیبایشان بخاطر کمی امکانات و شرایط بد محروم و ممنوع باشیم
سخنانی که تحولات عجیبی در ما بوجود خواهند آورد همنشینی و هم صحبتی با آنها معجزه می کند حیف است از دیدن آن عزیزان محروم و ممنوع باشیم ابوالفضل ابراهیمی تلاش می کند در ابرسج آن بزرگواران را جذب و جلب کند تا نه تنها خودش و خانواده و دوستان و اقوامش که همه ابرسجیان از وجود آن نازنینان بهره و لذت ببرند من دوست ندارم سالها در کنار بخیلان و هوسبازان زندگی کنم و عمرم تلف شود و همینطوری مثل پداران و پدربزرگانم بمیرم و هیچ خیری ندیده باشم من می خواهم با جذب و جلب توانمندان امکانات و شرایط را به حد مطلوب و عالی برسانم
من دوست ندارم مثل اجدادم از حضور گرم دانشمندان و ثروتمندان و ستاره ها ممنوع و محروم باشم من آنها را می خواهم و با نثار جان و مال و اعتبار و آبرویم سعی در جذب و جلبشان می کنم دعا می کنم آرزو می کنم تا از سراسر جهان ستاره های محبوب و توانا را دعوت می کنم به ابرسج بیاورم و الگوی همه روستاها بشوم من نمی خواهم مثل اجدادم مظلومانه و غریبانه در نهایت عقب افتادگی مثل یک سیمرغ در قفسی از دنیا بروم من آسمان جهان را می خواهم تا که پرواز کنم و پروازم را همه دنیا ببینند و همه اطرافیانم را بهره مند و توانا کنم من می خواهم این کلبه احزان و چاه و زندانی که بخیلان و هوسبازان برایم درست کرده اند را گلستان کنم و همه را بهره مند گردانم برای همین با سختی و هزاران جوروجفا و بدون هیچ استادی در نهایت افراط و تفریط و بدترین ریاضتهای عرفانی و روحانی عاشق و عارف و شاعر و نویسنده و فداکار و سحرخیز و کوهنورد و خیر و نیکوکار شدم
من نمی خواهم عمر و جوانی و سلامتی خودم و هم روستائیان مظلوم و معصومم مخصوصا سالخوردگان و کودکان بیهوده و بی هیچ لذت و بهره ای تلف شود و در زیر خراوارها خاک در نهایت حسرت و آیا و امید و ای کاشها بخوابیم
من می خواهم در نهایت لذت و بهره به زیر خاک بروم
حسرت گرما نماند بردل تائب چنین سوز بی حد خزانها را تلافی می کنم
تائب چه باشد مشکلت زانوی غم داری بغل ولله و خیر والماکرین افسرده و غمگین چرا
پیروز گردی عاقبت لکن توکل بایدت ولله و خیر و الفاتحین پرحسرت و بدبین چرا
بنام خدائی که به ما توفیق خدمت داد تقدیم به دلهای دریا و قلبهای شیر در سراسر دنیا
بدست بخیلان و هوسبازان اسیر شدم درقعر چاه و کنج زندان بسیار دلگیر شدم
به خداوند پناه بردم و از ایشان کمک خواستم صبر و شکر جمیل نمودم تسلیم تقدیر شدم
سالها گذشت و با این وضعیت سوختم و ساختم اصلا باورم نمی شد که چرا زمینگیر شدم
پروردگار شاهد بود دلم به همین خوش بود من زیر بار غم و غصه در جوانی پیر شدم
با آیات و روایات هم که جور درنمی آمد سوء تفاهم ها هم زیاد بود خرد و خمیر شدم
تا اینکه عاقبت دستهای غیب را همه دیدند درهای رحمت باز شد و به لطف خدا شیر شدم
ماه از پشت ابر بیرون آمد از خودم دفاع کردم یک عمر بی گناه تضعیف و تخریب و تحقیر شدم
این بود تفسیر داستان یوسف شرح حال تائب از برکت اشعار حافظ اینچنین دلیر شدم
تا دلهای دریا و قلبهای شیر با خبر شوند آن عزیزان بدانند که بی گناه اسیر شدم
با اینکه عاشق و عارف و شاعر و نویسنده ام تحت تاثیر مغروران سالها بی تاثیر شدم