صخا(صندوق خانوادگی ابرسج)

با سلام: در سال 1379 موفق به افتتاح صندوق قرض الحسنه(صخا) شدم.که با حمایت خوبی مواجه شدم.و خدمات بی نظیری ارائه نمودم.خدمتی که با صداقت و ایمان همراه بود.

صخا(صندوق خانوادگی ابرسج)

با سلام: در سال 1379 موفق به افتتاح صندوق قرض الحسنه(صخا) شدم.که با حمایت خوبی مواجه شدم.و خدمات بی نظیری ارائه نمودم.خدمتی که با صداقت و ایمان همراه بود.

صخا(صندوق خانوادگی ابرسج)

02332538215
با سلام:
صخا خدمتی همراه با صداقت و ایمان می باشد تائب فداکاری کرد شما هم همکاری کنید
من عاشق بیل گیتس هستم چون تائب هستم و تائب عاشق کسانیست که همه ثروتشان را وقف خیریه کرده اند چون خودم داروندارم را وقف صخا کرده ام
داستان صخا را به گوش دلهای دریا و قلبهای شیر برسانید(تائب)
در سال 1372موفق به افتتاح مجموعه فرهنگی و ورزشی صخاشدم و قبل از آن در سال 1362با تیم فوتبال ظفر استارت زدم.که با حمایت خوبی مواجه شدم.و خدمات بی نظیری ارائه نمودم.خدمتی که با صداقت و ایمان همراه بود.
خداوندا به من ایمان وهمت وقدرت لازم را عطا بنما تا همگی را سرافراز نمایم و با صخا خدمتگذارخوبی بهر دردمندان باشم
بدین شعر ترو شیرین زشاهنشه عجب دارم که سرتا پای حافظ را چرا در زر نمی گیرد
شماره حساب 2917081150صخا ابراهیمی نوروزی -جاری تجارت
کرامت عرفان حمایت آسان
تلفن02332228024و02332538215و09127732812 ایده روزقرض الحسنه نخستین بار توسط تائب در صخا ابرسج
صخا بزرگترین صندوق قرض الحسنه خانوادگی در ایران
حواسمان به یاران مهربان بیشتر باشد
با پرداخت بموقع اقساط صندوق را در وام دهی آسان یاری نمائید
هرکس را امین یافتید متهم نکنید
سال 1395سال حمایت بهتراز صخا باشد صخا
سال 94هشتم دی تولد پیامبر به صرف شام جشن بزرگ صخا برگزار گردید
همه ساله تولد پیامبر جشن بزرگ صخا برگزار می گردد سال95بیست و هفتم آذر
همه ساله نهاردوم محرم حسینیه سیدالشهداء ابرسج با صخا می باشد
حافظ حدیث سحرفریب خوشت رسید تا حد مصر و چین و به اطراف روم و ری
صخا ازمعجزات علم و عرفان صخا لطف و عنایتهای یزدان
2917081150صخا ابراهیمی نوروزی جاری تجارت

۱۱۲ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

صخا یک چراغ روشن برای خشنودی دل و دیده های کشاورزان و دامداران زحمتکش ماست که در سالهای خشکسالی و سرمازدگی نیاز به حمایت و عنایت و توجه فراوان دارند تا در سالهای خوب و عالی جبران و تلافی کنند 

سال گذشته که کشاورزان و دامداران ما از سرمازدگی و خشکسالی درد و رنج فراوانی را تحمل کردند و همین باعث شد که دستشان خالی بماند طبیعتا تاثیرات بدی برروی همه کارها می گذارند و همه اینها بیست تا سی درصد معوقات را برای ما در صخا به ارمغان داشت 

و این مشکل هم تنها با حمایت و عنایت و همکاری تنها یک انسان توانمند براحتی حل شدنی می باشد و بسیار راحت و آسان برطرف می شود 

داستان صخا را به گوش دلهای دریا و قلبهای شیر برسانیم 

تا در میان اینهمه دانشمند و ثروتمند یکی از عزیزان حامی و پشتیبان ما در صخا برای روزهاو سالهای سخت باشد ما این سختیها را با وجود عدم حمایت و همکاری تنها یک ابرمیلیاردر و یا یک سوپرپولدار آنهم در قالب قرض الحسنه تحمل نمودیم و به تبلیغ و تشویق و تحریک خودمان ادامه دادیم

ما برای خدا همت و فداکاری می کنیم و از خداوند هم می خواهیم خودش با دستهای غیب حمایت و پشتیبانیمان کند و خودش بوسیله افراد توانا تقویتمان کند تا بتوانیم بهترین پشتیبان برای قرض داران و گرفتاران باشیم و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمی ورزیم تا به آرزوهای خداپسندانه خودمان برسیم 

نقطه ضعفی که در اوج صداقت و ایمان و فداکاری با تنها توجه و عنایت یک انسان توانا از بین می رود و در کنارش هزاران نقاط قوت تقویت می گردد واقعا شرم آور و بی انصافیست که مورد توجه و عنایت دانشمندان و ثروتمندان و ستاره ها قرار نگیرد 

داستان صخا را به گوش یکدیگر برسانیم تا با تقویت این چراغ این فرهنگ خوب و عرفانی و روحانی در همه روستاها تقویت شود و هر روستائی با داشتن یک تائب با صخا و جذب و جلب دانشمندان و ثروتمندانش تقویت و پرنور گردد و روستا در یک چشم به هم زدن گلستان شود 

من برای خداوند می نویسم و برای خداوند فعالیت و فداکاری می کنم تا خودش که وعده حمایت و پشتیبانی به نیکوکاران داده است حامی و پشتیبان شود 

خودم را نشان دادم اکنون نوبت شماست 

باید توانمندان را برای تقویت و پرنور شدن انسانهای دلسوز و فعال و فداکار تحریک و تشویق کنیم و چه بهتر که از تائب در صخا شروع کنیم یک شروع خوب و انساندوستانه و خداپسندانه که ارزش و ثواب بالائی دارد 

تقویت و پرنور شدن یک انسان فداکار با یک چراغ خیرخواهانه برای هرجامعه ای باعث افتخار و اعتبار و آبروست و ارزش و ثواب فراوانی دارد و خیر و برکت زیادی را به ارمغان خواهد آورد 

Image result for ‫صخا‬‎

Image result for ‫صخا‬‎

Related image

Image result for ‫صخا‬‎

Image result for ‫صخا‬‎

Related image

Image result for ‫بیل گیتس‬‎

Related image

Image result for ‫صخا‬‎

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۶ ، ۰۶:۴۵
ابوالفضل ابراهیمی

شب گذشته را نزد یکی از دامداران زحمتکش شام خوردم غروب جمعه درمسیر کوهنوردی به یکی از عزیزان دامدار برخوردم نشستم و آتشی روشن کرد و چای گذاشت و شروع کرد به شام درست کردن هوا سرد غروب پائیز در کوههای ابرسج بعد از یکی دو شب باران باریدن و کوهها هم پر از برف سوزو سرما بیداد می کرد من شاهد بدترین نوع زحمت و رنج بودم مگر در آن سرما می شود چای و شام خورد اصلا قابل تحمل نیست 

من از بچگی شاهد اینگونه رنج ها و دردها بودم در خانه های ما روستائیان هم همین وضع بود بدترین شرایط و امکانات را داشتیم پدرومادرهای ما با سخت ترین شرایط ما را بزرگ کردند آنوقتها امکانات نبود و ما اینگونه بزرگ شدیم 

آن شرایط سخت باعث شد تا من فکری بحال درد مندان و گرفتاران کنم شروع به فعالیت و فداکاری کردم و در راه فرهنگ و ورزش و قرض الحسنه و خیریه قدمهای محکمی برداشتم چراغی روشن کردم نامش را صخا گذاشتم تا بتوانم با جذب و جلب توانمندان این چراغ را پرنور و تقویت کنم 

تا به همه کسانی که تقاضای حمایت و همکاری دارند راحت و آسان کمک کنم و سالها این چراغ را با رنج و سختی روشن نگه داشتم تا دعا ها و آرزوهایم مستجاب و برآورده شود با جذب و جلب دانشمندان و ثروتمندان این چراغ تقویت و پرنور می شود و من که شاهد تقاضاهای انسانهای دردمند هستم می توانم مرهمی بردلهای ناتوان و رنجورشان باشم امیدوارم همت و فداکاری سالهای گذشته من که در اوج نوجوانی و جوانی بود جواب درخور و شانی بدهد 

چگونه می توانند دانشمندان و ثروتمندان با من حمایت و همکاری نداشته باشند با من که بهترین ثوابها و ارزشها را برایشان به ارمغان آورده ام وامهای قرض الحسنه صخا به چنین انسانهائی می رسد که در کوه و بیابان زحمت می کشند و دعا می کنند قلبهای چنین انسانهائی با صخا خشنود می شود نگرانی ها و دغدغه های این عزیزان زحمتکش با صخا برطرف می شود و با خیال راحت سوزوسرماها را تحمل می کنند 

درددل این عزیز زحمتکش در اوج سرما همین بود می گفت اگر وام خوبی به من بدهی می توانم بهتر و راحت تر کار کنم علوفه گران است جو گران است داروهای دام گران است و ما هرچه درمی آوریم خرج دامها می شود چکهای فروش دامهایمان هنوز پاس نشده است 

عزیزان دانشمند و ثروتمند چگونه می توانند از تائب در صخا حمایت نکنند در صورتیکه تائب حامی و پشتیبان چنین دامداران عزیز و زحمتکشی است همینها بودند که چراغ صخا را روشن نگه داشتند تا من داستان صخا را به گوش دلهای دریا و قلبهای شیر برسانم 

این یکی از هزاران نمونه از انسانهائی است که برای مملکت ما زحمت می کشند و نان حلال در می آورند یک شب از این شبها برای بسیاری از عزیزان قابل تحمل نیست اما این عزیزان هرشب اینگونه تحمل می کنند تائب سرپرست قرض الحسنه صخا اینها را سالهاست می فهمد و درک می کند 

برای همین حاضر نبودم و نیستم حتی هوس یک دوچرخه کنم پولهایم را در صخا گذاشتم و به چنین عزیزانی وامهای بدون کارمزد دادم 

من به عشق و به یاد این عزیزان حتی گواهینامه نگرفتم که مبادا هوس موتور و ماشین کنم من سالهاست با اینکه شرایط خوبی داشتم خودم را از امکانات رفاهی محروم کردم تا با جذب و جلب توانمندان حامی و پشتیبان همه قرض داران باشم روستاها را گلستان کنم 

خودم را نشان دادم اکنون نوبت شماست 

آری این عزیزان نیاز به حمایت و همکاری با وامهای صخا دارند و صخا هم برای تقویت و پرنور شدن و تقویت نقاط قوتش نیاز به حمایت و عنایت و همکاری دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های محبوب دارد و تائب سرپرست عاشق صخا سالهاست همت و تلاش می کند تا به آرزوهایش برسد 

چگونه ستاره های محبوب و پرتوان دنیا می توانند تائب را در صخا سربلند و سرافراز نکنند وخداوند حامی و پشتیبان دلسوزان و نیکوکاران است

مزین گشته با نام ابوالفضل    صخا تسکین درد دردمندان 

 Related image

Image result for ‫دامداران در برف و سرما‬‎

Related image

Related image

Related image

Image result for ‫دامداران در برف و سرما‬‎

Image result for ‫دامداران در برف و سرما‬‎

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۶ ، ۰۶:۰۷
ابوالفضل ابراهیمی

وقتی که سحرخیز باشی و دلت بخواهد که سحرگاهان بیدار باشی خودت را مجبور می کنی شب زودتر بخوابی تا با خواب به موقع و کافی در سحرگاهان بیدار شوی معجزات سحرخیزی فراوان است من سی سال است که خودم را عادت به سحرخیزی داده ام 

و با این همه سال بسیاری از فوائد خوب و ارزشمند این عمل بسیار خوب را نفهمیده ام و هنوز هم درک نکرده ام هزاران فایده دارد که هنوز به بسیاری از آنها نرسیده ایم جسم و روح انسان را سالم نگه می دارد وقتی مجبور به سحرخیزی باشی به بسیاری از کارهای خوب و انساندوستانه مجبور می شوی 

فکرها و اندیشه های ناب و ارزشمند ارائه خواهی داد و این یعنی موفقیت و پیشرفت و رشد و شکوفائی انسانهای سحرخیز بهترین عاشقان دنیا هستند همه کسانی که در بین بزرگان جهان به شهرت و محبوبیت رسیده اند اگر دقیقا جستجو کنیم از برکت سحرخیزی می باشد 

سحرخیزی قدرت جذب و جلب بالائی دارد که لطف و عنایت خداوند را به نحو احسن جذب و جلب می کند و زمینه همه پیشرفت ها را فراهم می نماید  

بهترین نیکوکاران جهان انسانهائی هستند که عادت به سحرخیزی دارند  

Related image

Image result for ‫ای خروس سحری‬‎

Image result for ‫ای خروس سحری‬‎


Related image

Image result for ‫ای خروس سحری‬‎

Related image

Image result for ‫ای خروس سحری‬‎

Image result for ‫ای خروس سحری‬‎

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۶ ، ۰۴:۵۴
ابوالفضل ابراهیمی
این پیراهن ، پیراهن بود یا مشکل گشا

درس بزرگ دیگرى که این بخش از داستان یوسف به ما مى دهد همان حمایت وسیع پروردگار است که در بحرانى ترین حالات بیارى انسان مى شتابد.
قرآن کریم مى فرماید: و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب .
هر کسى تقوا پیشه کند خداوند راه گشایشى براى او قرار مى دهد و از آنجا که گمان نمى کرد به او روزى مى دهد.
یعنى از طرفى که هیچ باور نمى کرد: روزنه امید براى او پیدا مى شود و شکاف پیراهن سند پاکى و برائت او گردد، همان پیراهن حادثه سازى که :
1- یک روز برادران یوسف را در پیشگاه پدر به خاطر پاره نبودن رسوا مى کند.
2- روز دیگر همسر هوسران عزیز مصر را به خاطر پاره بودن .
3- و روز دیگر، نور آفرین دیده هاى بى فروغ یعقوب است ، و بوى آشناى آن همراه نسیم صبح گاهى از مصر به کنعان سفر مى کند و پیر کنعانى را بشارت به قدوم هیئت بشیر مى دهد، به هر حال ، خدا الطاف خفیه اى دارد که هیچ کس از عمق آن ها آگاه نیست و به هنگامى که نسیم این لطف مى وزد، صحنه ها چنان دگرگون مى شود که براى هیچ کس حتى هوشمندترین افراد قابل پیش بینى نیست پیراهن با تمام کوچکیش که چیز مهمى نیست گاهى مى شود: چند تار عنکبوت ، مسیر زندگى و ملتى را براى همیشه عوض مى کند

تائب با رمز یا یوسف صدیق چراغ صخا را خداپسندانه روشن نگه داشته است و نام و یاد یوسف صدیق برایش سالهاست که معجزه می کند 

نوشته اند در کاخ زلیخا بتى بود، که معبود همسر عزیز محسوب مى شد، ناگهان چشم آن زن به بت افتاد، گوئى احساس کرد با چشمانش خیره خیره به او نگاه مى کند و حرکات خیانت آمیزش را با خشم مى نگرد، برخواست و لباسى به روى بت افکند، مشاهده این منظره طوفانى در دل یوسف پدید آورد، تکانى خورد و گفت : تو که از یک بت بى عقل و شعور و فاقد حس و تشخیص ، شرم دارى ، چگونه ممکن است من از پروردگارم که همه چیز را مى داند و از همه خفا و خلوت گاه ها با خبر است ، شرم و حیا نکنم 

یوسف الگوی صبر و شکر جمیل است یکی از بندگان توانا و دانشمند و ثروتمند خداوند که در اوج بی گناهی و در اوج صداقت و ایمان و فداکاری گرفتار بخل و کینه بخیلان و هوسبازان شد و زیر نظر پروردگار و در اوج نزدیکی به خداوند به زندان گرفتار شد اما این گرفتاری و پریشانی هم باعث نشد که ذره ای از عشق و علاقه اش به خداوند کم گردد  

درزندان شروع به تبلیغ دین ابراهیم و اسحاق و یعقوب کرد و عشق و علاقه اش را به خداوند تفسیر کرد و توضیح داد 

تائب سرپرست قرض الحسنه صخا هم در اوج مهربانی و شاهکار از همه دردها و رنجها به خداوند پناه برد و هرگز دست از دامان خداوند برنداشت و در اوج سختیها عاشقانه و انساندوستانه به خداوند پناه برد و خداوند را به یاری و حمایت و پشتیبانی خواند 

به فعالیت و فداکاری در راه فرهنگ و ورزش و خیریه و قرض الحسنه ادامه داد 

و هیچ مانعی باعث نشد که از نیت خیر و قصد نیکو بازبماند و همه موانع را با سحرخیزی و کوهنوردی تحمل کرد و استقامتش را به نمایش گذاشت صبر و شکر جمیل را تحت تاثیر یوسف آموخت و به یاد یوسف استقامت کرد

سخنان یوسف در زندان آنهم در توصیف خداوند حیرت انگیز است اوایل که در سنین جوانی سوره یوسف را می خواندم برایم قابل هضم نبود وقتی که می دیدم یوسف بی گناه به زندان افتاده است بی گناه اسیر برادران بخیل شده است  باز صبر و شکر جمیل شعارش است باز به دوستانش از خداوند و بزرگی و عظمت خداوند می گوید با خودم می گفتم چگونه سرزنش دوستانش را سالها تحمل می کرد که اگر خدا بزرگ است پس در زندان آنهم بی گناه چکار می کنی این چه جور حامی و پشتیبانی است که با اینهمه عظمت و قدرت عاجز از آزادی بی قید و شرط توست 

همه این سوالها داستان یوسف را غیر قابل باور می کرد اما خودم به این سرنوشت دچار شدم و گرفتار کسانی شدم که نقش برادران یوسف را در زندگیم بازی می کردند آنجا فهمیدم و درک کردم که داستان یوسف واقعیت دارد و برای همه دورانها است و اکنون هم هستند کسانی که نقش یوسف را در زندگی بازی می کنند و در اوج بی گناهی برخداوند صابر و شاکر هستند 

الان هم هستند کسانی که به تقلید از برادران یوسف بخل و کینه برمظلومان روا می دارند و مظلومان هم نمایش صبر و شکر جمیل ارائه می دهند 

از همه فداکاران و مظلومان جهان مخصوصا در روستاها می خواهم همیشه به یاد یوسف باشند تا جوروجفاها آسان شود و با یاد خداوند برمشکلات فراوان پیروز بشوند  

و سربلندی و سرافرازی با فداکاران است و این وعده خداست هرچند که سالها بخاطر امتحانات و آزمایشات الهی طول بکشد 

تائب با رمز یا یوسف صدیق چراغ صخا را خداپسندانه روشن نگه داشته است و نام و یاد یوسف صدیق برایش سالهاست که معجزه می کند 

صخا فرماندهی دارد چو یوسف     که زندان می شود از او گلستان 

چنین فرماندهی پیروز باشد         که روزوشب بود در فکر یزدان   

گفته اند یکى از برادران که نامش یهودا بود عادت داشت روزى یک بار بر سر چاهى که یوسف در آن بود بیاید و طعام براى یوسف مى آورد و داخل چاه مى انداخت اما چون نزدیک چاه رسید یوسف را صدا زد اما جوابى نشنید در پى یوسف به جمعیت کاروان آمد، یوسف را نزد اهل کاروان دید.
یهودا نزد برادران برگشت و به آنها خبر داد آنها نزد رئیس کاروان آمدند و گفتند این پسر غلام ما بوده که از نزد ما فرار کرده ، رئیس کاروان گفت اگر مى خواهید او را به شما بسپارم و اگر نخواستید من خریدار او هستم .
برادران گفتند او را به تو مى فروشیم اما باین شرط چون او غلام نافرمان و گریز پائى است و چون او داراى این عیب است مى فروشیم .
رئیس کاروان گفت با این عیبى که دارد به چه مقدار او را مى فروشید.
برادران گفتند هر چه مى خواهى بده اما بشرط این که او را از این مکان بیرون ببرى او را به غل و زنجیر بکش چون فرار مى کند و او را گرسنه و تشنه نگه دارید تا رام شود چون او سرکش و خودخواه است .
حضرت یوسف علیه السلام نگاه به برادران مى کرد و سخنان غضبناک آنها را مى شنید، اما یاراى سخن گفتن نبوده و به زبان عبرى که زبان خودشان بود به یوسف گفتند: اگر از آنچه گفتیم سرپیچى کنى با شمشیر آبدار سر از بدنت جدا مى کنیم .
یوسف مظلوم خاموش شد و چیزى نگفت

در بعضى روایات مى خوانیم که حضرت یعقوب علیه السلام پیراهن را گرفت و پشت و رو کرد و صدا زد پس چرا جاى دندان و چنگال گرگ در آن نیست ؟
در روایت دیگر حضرت یعقوب پیراهن را به صورت انداخت و فریاد کشید و اشک ریخت و گفت : این چه گرگ مهربانى بوده که فرزندم را خورده ولى به پیراهنش کمترین آسیبى نرسانیده است و سپس بى هوش شد و بسان یک قطعه چوب خشک به روى زمین افتاد.
بعضى از برادران فریاد کشیدند که اى واى بر ما از دادگاه عدل خدا در ورز قیامت ، برادرمان را از دست دادیم و پدرمان را کشتیم و حضرت یعقوب همچنان تا سحرگاه بى هوش بود ولى به هنگام وزش نسیم سرد و سحر گاهى به صورتش ، به هوش آمد با اینکه قلبش آتش گرفته بود و جانش ‍ مى سوخت اما هرگز سخنى که نشانه نا شکرى و یاءس و ناامیدى و جزع و فرزع باشد بر زبان جارى نکرد، بلکه گفت : من صبر خواهم کرد، صبرى جمیل و زیبا، شکیبائى تواءم با شکرگزارى و سپاس خداوند.
فصبر جمیل و الله المستعان على ما تصفون 
و من از خدا در برابر آنچه مى گوئید یارى مى طلبم .
از او مى خواهم تلخى جام صبر را در کام من شیرین کند و به من تاب و توان بیشتر دهد تا در برابر این طوفان عظیم ، خویشتن دارى را از دست ندهم و زبانم به سخن نادرستى آلوده نشود.
او نگفت از خدا مى خواهم در برابر مصیبت مرگ یوسف به من شکیبائى دهد، چرا که مى دانست یوسف کشته نشده ، بلکه گفت در مقابل آنچه شما توصیف مى کنید که نتیجه اش بهر حال جدائى من از فرزندم است صبر مى طلبم .

نوشته اند چون اهل کاروان حرکت کردند سحرى بود که به قبرستان آل اسحاق رسیدند یوسف علیه السلام نگاهش به قبر مادر افتاد بى اختیار خود را از بالاى شتر روى قبر مادر افکند و از مهر و محبت مادر یاد کرد و قطرات اشک چون باران بر صورت جارى نمود و صدا زد اى مادر مهربان ارفعى الى ابنک و نگاه به حال فرزند دلبند خود کن اءنا ابنک المغلول من پسر تو هستم که غل به گردنش نهاده اند و اسیر و لباس کهنه پوشانیده اند و دست و پایم به زنجیر بسته اند و به تهمت بندگى مرا فروخته اند، دل پدر پیر مرا به آتش هجران سوخته اند.
از قبر راحیل که مادر یوسف است صدائى بر آمد که یا ولداه و قرة عیناه اى پسرم و اى نور دیده من اکثرت همى غم و اندوه مرا زیاد کردى ، غم مرا بسیار نمودى فاصبر صبر کن ان الله مع الصابرین خدا با صابران است ، چون روز شد و هوا روشن شد غلامى که موکل یوسف بود نگاه کرد دید یوسف روى شتر نیست دوید ببیند یوسف کجاست نگاه کرد دید بر سر قبرى نشسته و گریه و زارى مى کند، آن غلام بى رحم جفا کار از روى غضب سیلى محکمى به صورت یوسف زد که رخسار نازکش از زخم آن سیلى بشکافت و روى مبارکش خراشیده و خون آلود شد و به یوسف گفت : اى غلام خواجگانت راست مى گفتند که تو گریز پائى .
یوسف هیچ نگفت ، اما چنان بدرد نالید که غلغله در صوامع ملکوت و ولوله در جوامع جبروت افتاد در همان وقت تندبادى بر آمد و گرد و غبارى بر خواست و صاعقه در هوا پیدا شد و خروش رعد و سوز برق ظاهر گشت ، کاروانیان گفتند: ما از خود در این چند روز گناه تازه اى نمى بینیم که موجب این عقوبت باشد.
آن غلام سنگدل گفت : این بخاطر عمل زشت من است چون الان سیلى به روى این غلام زدم که دلش شکست و اشکش جارى شد.
مالک رئیس کاروان گفت اى غلام سبب این ادب کردن چه بود غلام گفت : او خود را از شتر انداخت و داعیه گریختن داشت .
مالک گفت : اى بى عقل چگونه کسى با غل و زنجیر مى تواند فرار کند، پس ‍ نزد یوسف آمد و گفت اى جوان قصد فرار دارى .
یوسف گفت : اى مالک من پاى گریز ندارم اما به خاک مادرم رسیدم صبر و تحمل از من گرفته شد و رشته طاقتم بریده گشت مادرم هرگز اندیشه نکرده بود که من با غل و زنجیر بر سر خاکش خواهم رسید یا داغ بندگى بر رخ جگر گوشه او خواهند کشید چون قبر او را دیدم بى اختیار خود را از بالاى مرکب انداختم و غم دل با او مى گفتم و داستان غصه خود را بر او مى خواندم که این غلام سیلى به صورتم زد و من نفرین نکردم همین بود که آهى از دل پر درد بر آوردم .
کاروانیان به گریه در آمدند و آغاز تضرع و زارى کردند.
مالک دستور داد تا غل از گردن و بند از دست و پاى یوسف برداشتند و لباسهاى نیکو به او پوشانیدند و با او مهربانى کردند.

آفرین به این پیرزن که خریدار یوسف شد برای همین تائب اصرار دارد که دانشمندان و ثروتمندان و ستاره ها از سراسر دنیا جذب و جلب صخا بشوند چون تائب بوی یوسف می دهد 

حکایت مى کنند وقتى که حضرت یوسف صدیق علیه السلام را به مصر بردند تا در معرض فروش بگذارند، پول هاى زیادى براى خریدارى یوسف علیه السلام حاضر کردند، ناگاه پیر زنى کلاف ریسمانى براى خرید حضرت یوسف علیه السلام آورد.
شخصى به آن پیر زن گفت : اى نادان با این همه مالى که اشراف براى خرید او حاضر کردند، تو را چه مى شود که به این کلاف ریسمان طمع دارى ، یوسف را خریدارى کن !
پیره زن گفت : مى دانم به این مقدار ناقابل یوسف را به من نمى دهند، لکن مقصودم این است که وقتى خریداران یوسف تعدادشان را شماره کردند من هم داخل آنها محسوب شوم . (38)

گفت یوسف را چو مى فروختند مصریان از شوق او مى سوختند
زان زن خونى بخون آغشته بود ریسمانى چند بر هم آغشته بود
در میان جمع آمد با خروش گفت کى دلال کنعانى فروش
این زمین بستان و با من بیع کن دست در دست منش نه بى سخن
خنده آمد مرد را، گفت اى سلیم نیست در خور تو این در یتیم
ییره زن گفتا که دانستم یقین کین پسر را کس نى فروشد بدین
لیک اینم بس که دشمن چه دوست گوید این زن از خریداران اوست

آورده اند: چون یوسف به خانه عزیز مصر آمد متاع صبر و سکون زلیخا به یغما رفت و چون هر روز جمال یوسف بیشتر مى شد عشق زلیخا مضاعف مى گشت تا آنکه شعله عشق به غایت رسید قضیه حال دلش را به یوسف در میان گذاشت .
قرآن مى فرماید: و راودته التى هو فى بیتها عن نفسه و آن زن که یوسف در خانه او بود از او تمناى کامجوئى کرد. (39)
نوشته اند حضرت یوسف علیه السلام هنگامى که به خانه عزیز مصر قدم نهاد، پس از سه سال به سن بلوغ رسید، زلیخا که محو زیبائى و قیافه جذاب و قد و قامت یوسف شده بود مدت هفت سال او را خدمت کرد و از خدا خواست که یوسف نگاهى به او کند.
ولى آن نوجوان آراسته و وارسته از آلودگى ها از ترس خدا در این مدت هفت سال سر به پائین بود و حتى یک بار نیز به زلیخا نگاه نکرد.
زلیخا گفت : اى یوسف ! سرت را بلند کرده و نگاهى به من کن .
یوسف گفت : مى ترسم هیولاى کورى و نابینائى بر دیدگانم سایه افکند.
زلیخا گفت : چه چشمهاى زیبائى دارى ؟!
یوسف علیه السلام فرمود: همین دیدگان من در خانه قبر، نخستین عضوى هستند که متلاشى شده و روى صورتم مى ریزند.
زلیخا گفت : چقدر بوى خوشى دارى ؟!
یوسف فرمود: اگر سه روز بعد از مرگ من ، بوى مرا استشمام نمائى از من فرار مى کنى .
زلیخا گفت : چرا نزدیک من نمى آیى ؟!
یوسف فرمود: چون مى خواهم به قرب خدا نائل شوم .
زلیخا گفت : گام بر روى فرش هاى پر بهاء و حریر من بگذار و بخواسته من اعتنا کن !
یوسف فرمود: مى ترسم بهره ام در بهشت از من گرفته شود.
زلیخا دید با تقاضا و خواهش و انواع نقشه هاى فریب دهنده نمى تواند یوسف را تسلیم هواهاى خود گرداند، خواست او را تهدید کند و بترساند بلکه به هدف خویش برسد، به یوسف گفت : اسلمک الى المعذبین . تو را به شکنجه دهندگان مى سپارم .
یوسف فرمود: اذا یکفینى ربى .
در این صورت خداى من مرا کافى است . (40)

بى گناهى کم گناهى نیست در دیوان عشق
حضرت یوسف علیه السلام از میدان این مبارزه به سه دلیل رو سفید در آمد:
1- نخست اینکه خود را به خدا سپرد و پناه به لطف او برد قال معاذالله پناه مى برم به خدا.
2- دیگر اینکه توجه به نمک شناسى نسبت به عزیز مصر که در خانه او زندگى مى کرد و یا توجه به نعمتهاى بى پایان خداوند که او را از قعر چاه وحشتناک به محیطى اءمن و آرامى رسانید، وى را بر آن داشت که به گذشته و آینده خویش بیشتر بیندیشد و تسلیم طوفانهاى زودگذر نشود.
3- سوم اینکه خودسازى یوسف و بندگى تواءم با اخلاص او که از جمله انه من عبادنا المخلصین استفاده مى شود به او قوه و قدرت بخشید که در این میدان بزرگ در برابر وسوسه هاى مضاعفى که از درون و برون به او حمله ور بود زانو نزند.
و این درسى است براى همه انسانهاى آزاده اى که مى خواهند در میدان جهاد نفس بر این دشمن خطرناک پیروز شوند.
امیر المؤ منین على علیه السلام در دعاى صباح چه زیبا مى فرماید:
اگر به هنگام مبارزه با نفس و شیطان از یارى تو محروم بمانم این محرومیت مرا به رنج و حرمان مى سپارد و امیدى به نجات من نیست .
و در حدیثى مى خوانیم که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم گروهى از مسلمانان را به سوى جهاد فرستاد هنگامى کهبا بدنهاى خسته و مجروح باز گشتند فرمود: آفرین بر گروهى که جهاد اصغر را انجام دادند، ولى وظیفه جهاد اکبر بر آنها باقى مانده ، عرض کردند:
اى رسول خدا، جهاد اکبر چیست ؟
حضرت فرمودند: جهاد با نفس
 زلیخا به حضرت یوسف تهمت زد

گفته اند: چون حضرت یوسف علیه السلام با آن همه اصرار و تحریک زلیخا مواجه شد تا شاید به وصال یوسف نائل گردد، یوسف پا به فرار نهاد و خویشتن را از آن خواسته نامشروع زلیخا نجات دهد. زلیخا نیز به دنبال آن بزرگ مرد شتافت تا او را بگیرد، هنگامى که نزدیک در رسیدند، زلیخا که عقب سر یوسف بود و نتوانست او را باز گرداند به ناچار دست برد و پیراهن یوسف را از عقب پاره کرد، هنگامى که زلیخا پیراهن یوسف را از عقب پاره نمود و هر دو از در خارج شدند، شوهر زلیخا را نزد در یافتند والفیا سیدها لدى الباب که سید به لغت قبطى به معنى شوهر است .
هنگامى که زلیخا دید رازش فاش شد و شوهرش با آن شرم آور مصادف شد از موقعیت سوء استفاده کرده ، یوسف را متهم نمود و به شوهر خود گفت : این یوسف است که مى خواسته به ناموس شخصیتى مثل تو خیانت کند! و کیفر هر کسى که بخواهد به ناموس شخصى تو خیانت نماید، این است که حتما باید زندانى شود و یا اینکه طعم عذاب دردناک را بچشد قالت ما جزاء من اراد باهلک سوء الا اءن یسبحن او عذاب الیم آرى این تهمتى که زلیخا به یوسف زد گناه دیگرى بود که مرتکب شد، غافل از اینکه بعدا به این تهمت خود اقرار مى کند و یوسف را به زبان خویشتن تبرئه مى نماید چنانکه در آیه 51 همین سوره از زبان زلیخا مى گوید: اکنون که حق پدیدار گشت من بودم که از یوسف طلب وصال نمودم 

 یوسف از خود دفاع کرد

در داستان قبل گفته شد که زلیخا یوسف را متهم به خیانت کرد با اینکه حضرت یوسف علیه السلام اولا بى گناه بود و ثانیا مى توانست قبل از زلیخا از خود دفاع نماید معذلک براى اینکه پرده درى نکرده باشد و زلیخا را رسوا نکند قبل از زلیخا چیزى نفرمود، ولى اکنون که مى بیند: سکوت موجب تضییع حق او مى شود از واجبات شرعى و عقلى و ترک آن از گناهان بزرگ به شمار مى رود، لذا از خود دفاع کرد و فرمود: او یعنى زلیخا مى خواست مرا اغفال کند و خود را به وصال من برساند.
از آن طرف چون عزیز مصر منظره مشکوک او با ادعا و تهمت زلیخا مواجه شد در صدد این بر آمد تا صدق کذب طرفین ثابت شود، بچه شیر خوارى از بستگان همسر عزیز مصر در آن نزدیکى بود، یوسف از عزیز مصر خواست که داورى را از این کودک بطلبد، عزیز مصر نخست در تعجب فرو رفت که مگر چنین چیزى ممکن است ؟! اما هنگامى که کودک شیر خوار همچون مسیح علیه السلام در گهواره به سخن در آمد و این معیار و مقیاس ‍ را براى شناختن گنهکار از بى گناه بدست داد متوجه شد که یوسف غلام نیست بلکه پیامبرى است یا پیامبر گونه است .
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند: چهار نفر بودند که در حال کودکى سخن گفتند:
1- پسر آرایشگر دختر فرعون .
2- بچه اى که به پاکى یوسف شهادت داد.
3- بچه اى که به پاکى جریح عابد شهادت داد.
4- عیسى ابن مسیح علیه السلام

این پیراهن ، پیراهن بود یا مشکل گشا

درس بزرگ دیگرى که این بخش از داستان یوسف به ما مى دهد همان حمایت وسیع پروردگار است که در بحرانى ترین حالات بیارى انسان مى شتابد.
قرآن کریم مى فرماید: و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب .
هر کسى تقوا پیشه کند خداوند راه گشایشى براى او قرار مى دهد و از آنجا که گمان نمى کرد به او روزى مى دهد.
یعنى از طرفى که هیچ باور نمى کرد: روزنه امید براى او پیدا مى شود و شکاف پیراهن سند پاکى و برائت او گردد، همان پیراهن حادثه سازى که :
1- یک روز برادران یوسف را در پیشگاه پدر به خاطر پاره نبودن رسوا مى کند.
2- روز دیگر همسر هوسران عزیز مصر را به خاطر پاره بودن .
3- و روز دیگر، نور آفرین دیده هاى بى فروغ یعقوب است ، و بوى آشناى آن همراه نسیم صبح گاهى از مصر به کنعان سفر مى کند و پیر کنعانى را بشارت به قدوم هیئت بشیر مى دهد، به هر حال ، خدا الطاف خفیه اى دارد که هیچ کس از عمق آن ها آگاه نیست و به هنگامى که نسیم این لطف مى وزد، صحنه ها چنان دگرگون مى شود که براى هیچ کس حتى هوشمندترین افراد قابل پیش بینى نیست پیراهن با تمام کوچکیش که چیز مهمى نیست گاهى مى شود: چند تار عنکبوت ، مسیر زندگى و ملتى را براى همیشه عوض مى کند

 تمام زنها یوسف را به کامجوئى دعوت کردند

هنگامى که یوسف با تهدید زلیخا مواجه شد که گفت : اگر یوسف مرا به وصال خود نرساند باید زندانى شود.
یوسف فرمود: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از این عمل نامشروعى که این زنان مرا به انجام آن دعوت مى کنند از کلمه یدعونى این زنان مرا دعوت مى کنند استفاده مى شود: تنها زلیخا نبوده که یوسف را براى کامجوئى خویشتن دعوت مى کرده است بلکه زنان دیگر که یوسف را دیدند یک چنین دعوتى را از آن بزرگوار به عمل مى آوردند.
امام سجاد علیه السلام مى فرمایند: هنگامى که زنان از نزد زلیخا خارج شدند هر یک از ایشان بدون اینکه زنان دیگر باخبر شوند نزد یوسف فرستادند و آن بزرگوار را از آرزوى زیارت و کامجوئى خویشتن آگاه نمودند.
قول دیگرى است ، هنگامى که زنان یوسف را دیدند از زلیخا اجازه خواستند: هر یک از آنان با یوسف خلوت کند و یوسف را براى کامجوئى زلیخا دعوت نماید ولى زلیخا این اجازه را به هر یک از ایشان مى داد، او مى رفت و یوسف را براى کامجوئى خویشتن دعوت مى کرد و لذا حضرت یوسف مى گوید یدعوننى این زنان عموما مرا دعوت مى کنند.
چون یوسف علیه السلام اولا بحسب ظاهرا غلام زر خرید عزیز مصر و زلیخا و ظاهرا محکوم به حکم آنان بود ثانیا از مکر و حیله و اتهامات زلیخا در امان نبود، لذا از خداى توانا استمداد کرد و گفت : پروردگارا! اگر تو نیرنگ این زنان را از من دور نسازى بیم آن مى رود که دامن من از خوف غلام زر خرید بودنم و از ترس اتهامات و اجبار آن به این زنا آلوده گردد و یکى از صدها خطر و عیب این آلودگى این است که در ردیف افراد جاهل به شمار آیم و الا تصرف عنى کیدهن اصب الیهن و اکن من الجاهلین (55)
چرا که انسان عاقل و عالم هیچ گاه لذت و نعمتهاى دائمى عالم آخرت را حتى به لذت هاى مشروع عالم دنیا نخواهد داد تا چه رسد به لذت هاى نامشروع و فانى دنیا.
به هنگام گرفتارى در چنگال مشکلات در مواقعى که حوادث پاى انسان را به لب پرتگاه ها مى کشاند تنها باید به خدا پناه برد و از او استمدا جست .
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند: هفت گروهند که خدا آنها را در سایه عرش خود قرار مى دهد آن روزى که سایه اى جز سایه او نیست .
1- پیشواى عادل
2- جوانى که از آغاز عمر در بندگى خدا پرورش یافته است .
3- کسى که قلب او به مسجد و مرکز عبادت خدا پیوند دارد، و هنگامى که از آن خارج مى شود در فکر آن است تا به آن باز گردند.
4- افرادى که در طریق اطاعت فرمان خدا متحدا کار مى کنند و به هنگام جدا شدن از یکدیگر نیز رشته اتحاد معنوى آنها همچنان بر قرار است .
5- کسى که به هنگام شنیدن نام پروردگار به خاطر احساس مسئولیت یا ترس از گناهان قطره اشک از چشمان او سرازیر مى شود.
6- مردى که زن زیبا و صاحب جمالى او را به سوى خویش دعوت کند او بگوید من از خدا مى ترسم که شاهد داستان ما است .
7- کسى که کمک به نیازمندان مى کند و صدقه خود را مخفى مى دهد، آن چنان که دست چپ از صدقه اى که با دست راست داده با خبر نشود. 


خداوند یوسف را در این حال تنها نگذاشت و لطف حق بیاریش ‍ شتافت ، آنچنان که مى فرماید: پروردگارش این دعاى خالصانه او را اجابت کرد فاستجابت له ربه .
و مکر و نقشه آنها را از او بگردانید فصرت عنه کیدهن .
چرا که او شنوا است و دانا است انه هو السمیع العلیم .
هم نیایشهاى بندگان را مى شنود و هم از اسرار درون آنها آگاه است و هم راه حل مشکل آنها را مى داند.
نوشته اند که بعد از ناامیدى زنان به کامجوئى از یوسف به زلیخا گفتند که صلاح و کار اینست که یوسف را دو یا سه روزى به زندان بیندازى که به سبب ریاضت و سختى رام شود و قدر راحتى و این همه نعمت را بداند و سر تسلیم به فرمان تو گذارد./font>

چه کوره ساز زندان را بر او گرم بود زانکوره گردد آهنش نرم

زلیخا سخنان آنها را قبول کرد و نزد عزیز مصر آمد و گفت از این غلام بدنام شده ام و طبع من از او نفرت دارد و صلاح آنست که او را به قید و بند و زنجیر گرفتار کینم و به زندان بیندازى تا مردم گمان کنند که او گناه کار است و من از ملامت مردم راحت شوم ، عزیز مصر سخن او را قبول کرد و حکم کرد که او را به زندان اندازند.
که قرآن در آیه 35 سوره یوسف مى فرماید بعد از آنکه علائم و نشانه هاى پاکدامنى و بى گناهى یوسف علیه السلام براى عزیز مصر و زلیخا و دار و دسته ایشان واضح و آشکار گردید اینطور تصویب شد که باید عزیز مصر حتما یوسف را تا یک مدت معلومى زندانى نماید. (57)

54: یوسف را در بازارها گرداندند

گفته اند براى به قید و بند کشیدن یوسف ، زلیخا به آهنگرى گفت ، بند گران و سلسله اى محکم بساز تا به دست و پاى این غلام ببندم و چند روزى او را در زندان گوش مالى دهم .
وقتى که آهنگر نگاهى به دست و پاى یوسف انداخت گفت : اى ملکه ، این پسر طاقت بند محکم و قدرت و نیروى زندان ندارد.
زلیخا بر سر او فریاد کشید و گفت : تو بر زندانیان رحم مى کنى .
آهنگر قید و بند ساخت و به دست و پاى یوسف زدند و زلیخا دستور داد که او را بر شترى سوار کردند و در بازار مصر گردانیدند و منادى صدا زد، هر کس در حرم و بارگاه عزیز اراده خیانت کند سزاى او اینست .
زلیخا جامه مندرس پوشید تا مجهول و نامعلوم باشد و بر سر راه یوسف ایستاد تا ببیند یوسف چه مى کند، دست بر گردن یوسف بستند و زنجیر و بند گران بر پاى او نهاده ناگهان یوسف ناله اى زد و گفت : الهى تو از سر کار آگاهى و از غم پدر با ناله و افغانم و از جفاى برادران در غربت سرگردانم و با وجود این گرفتار به بند و زندانم جز استعانت و یارى به حضرت تو چاره اى نمى بینم .
جبرئیل علیه السلام آمد و گفت : اى یوسف از بند و زنجیر غم مخور.
سلسله بندى است شیران را به گردن زیور است 
مبادا از تنگ نائى زندان اندیشه کنى و از جفاى قید اندوهگین شوى که وارد شدن به زوایاى زندان براى تو ریاض خلد باغ بهشت است .
جبرئیل فرمود: اى یوسف زلیخا بر سر راه نشسته تا نگاه کند چگونه جزع خواهى کرد و چه کسى را براى نجات شفیع خواهى آورد، اى یوسف مبادا روى خود ترش کنى و خم به ابرو کنى و سر بالا کن و خندان باش و تبسم کن ، مبادا بدانى که تو را از گلستان به زندان مى برند تا مکن آن زندان را بر تو گلستان کنم .
چون یوسف را به طرف بازار بردند حدود صد هزار نفر مرد و زن نظاره گر حال یوسف بودند، یکى مى گفت که مظلوم است و بى چاره ، دیگرى مى گفت محروم است و آواره ، یکى نعره مى زد که آه از دست این غریب کنعانى و دیگرى ناله مى کرد که حیف از این اسیر زندانى ، گاهى کسى فریاد مى زد که این چه بى رحمى و دل سنگى است .
بعضى مى گفتند که حوران زیبا روى براى به آغوش گرفتنش در حسرتند، و هر کس که چشمش بر جمال یوسف افتاد فى الحال دیوانه و آشفته عشق او مى گشت .
روایت شده که چون یوسف مقابل زلیخا رسید منادى و جارچى صدا زد این غلامى است کنعانى که عزیز مصر بر او غضب کرده .
جبرئیل آمد و گفت : اى یوسف جواب منادى را بده و بگو این خارى بهتر است از غضب رحمان و این نافرمانى از معصیت خدا و رسیدن به آتش ‍ سوزان و پوشیدن لباس جهنم بهتر است تا ما با کمال قدرت صداى تو را به گوش زلیخا برسانیم و چون زلیخا صداى یوسف را شنید به خود پیچید و ناراحت به خانه برگشت و به زندانبان دستور داد او را به زندانى تاریک و تنگ جاى دهید و از آب و نان بر او سختگیرى کنید، پس یوسف را به زندان بردند. 

 زندان حضرت یوسف کجا بوده و چه دعائى در زندان کرد

در کتاب خطط مقریزى مى گوید: زندان حضرت یوسف در: بوصیر بود و بوصیر از قریه هاى : جیزه مصر به شمار مى رفت ، آن دسته از مردم مصر که اهل اطلاع و دانش مى باشند عموما مى گویند:
زندان یوسف علیه السلام در همین مکان بوده است و اثر دو نفر از پیامبران در این مکان موجود مى باشد.
1- زندان حضرت یوسف علیه السلام که مدت هفت سال در آنجا زندانى بود.
2- اثر حضرت موسى علیه السلام که در آنجا مسجدى بنا نهاده شد که معروف است به مسجد موسى علیه السلام .
حضرت صادق علیه السلام فرمودند: در آن هنگامى که حضرت یوسف در زندان بود، جبرئیل علیه السلام نزد آن بزرگوار آمد و به او گفت : بعد از هر نماز این دعا را بخوان .
اللهم اجعل لى فرجا و مخرجا و ارزقنى من حیث احتسب من حیث لااحتسب .
بار خدایا! یک راه و فرجى براى من قرار بده و مرا از آن جهتى که مى پندارم و از آن جهتى که نمى پندارم رزق و روزى عطا کن .

Image result for ‫سخنان یوسف درزندان‬‎

یوسف از دامان پاک خود به زندان مى رود

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۶ ، ۱۸:۰۸
ابوالفضل ابراهیمی

اگر با فداکاران و مظلومان و نیکوکاران حمایت و همکاری در خور و شان باشد مطمئن باشیم خداوند خیر و برکت را زیاد می کند 

سالها در فعالیت و فداکاری مطالعه و بررسی می کنم سالها در فرهنگ و ورزش و قرض الحسنه و خیریه کوشا هستم مشکلات ما فقط و فقط عدم حمایت و همکاری با فداکاران است و دراین میان دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های محبوب و پرتوان مقصر اصلی هستند 

کسانی که از تقویت و پرنور کردن نیکوکاران و فداکاران دریغ می ورزند 

نگاه کنیم به داستان یوسف اگر عزیز مصر نسبت به عاشقی همچون یوسف در اوج صداقت و ایمان و فداکاری بی تفاوت و بی توجه بود کارتمام بود 

اینهمه سربلندی و سرافرازی نصیب و روزی مردان خداوند نمی شد یاران شیطان دستشان رو نمی شد مردمان خشنود نمی شدند 

دنیا گلستان نمی شد اما با یک حمایت و عنایت و همکاری خداپسندانه از یک انسان لایق و شایسته همه کارها درست شد پس در حمایت و همکاری با فداکاران بیشتر دقت و مطالعه و بررسی کنیم 

من سالهاست که برای گلستان شدن جهان برای صلح و دوستی نقشه می کشم یک ایده خوب ارائه داده ام بنام صخا هرروستا یک انسان فداکار مثل تائب با صخا می خواهد که با جذب و جلب توانمندان و تقویت و پرنور شدن چراغ صخا در یک چشم به هم زدن روستایش را گلستان کند 

صخا خدمتی همراه با صداقت و ایمان می باشد   تائب فداکاری کردشما هم همکاری کنید  

صخا از معجزات علم و عرفان   صخا لطف و عنایتهای یزدان 

مشکلات و نقاط ضعف نیکوکاران و فداکاران مغرضان و مغروران و منفوران نیستند چون با تقویت و عنایت و توجه تنها یک دانشمند و یا یک ثروتمند نقاط قوتشان تقویت می گردد مشکلات نیکوکاران و فداکاران و جوانمردان بندگان توانای خداوند هستند که بی تفاوت و بی توجه می باشند 

و مطمئن باشیم روزی در محضر خداوند از این عدم حمایت و همکاریها خفت و خجالت خواهند کشید 

چون با حمایت و همکاری دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های محبوب و مشهور و معروف امثال تائب با صخا تقویت و پرنور خواهند شد و این یعنی لبخند خداوند بسیار شیرین می شود و همه بهره می برند و استفاده می کنند 

حالا که معظل و مشکل و نقطه ضعف اصلی بعد از سالها مطالعه و بررسی توسط تائب کشف شد مهم نیست چه اندازه اشتباه و خطا کردیم خیلی سریع برگردیم عدم حمایت و همکاری با فداکاران نقطه ضعف اصلی است و یک مانع بزرگ برسر راه نیکوکاران و جوانمردانی همچون تائب با صخاست 

اگر با فداکاران و مظلومان و نیکوکاران حمایت و همکاری در خور و شان باشد مطمئن باشیم خداوند خیر و برکت را زیاد می کند 

Image result for ‫صخا‬‎

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۷:۵۱
ابوالفضل ابراهیمی

همه روزهای خداوند بی نهایت قشنگ و زیبا هستند اگر به فرهنگ و ورزش توجه و عنایت داشته باشیم اگر اول شب دو سه ساعت خوب و سیر بخوابیم برای اینکه سحرخیز باشیم اگر سحرخیز باشیم و دو سه ساعت را به پیاده روی جهت ورزش و دعا و رازو نیاز و درد دل با پروردگار اختصاص بدهیم همه دقایق و ساعتها خوب و قشنگ می شوند اگر اهل حمایت و همکاری با فداکاران باشیم 

اگر در تشویق و تبلیغ و تقویت فداکاران و نیکوکاران کوشا باشیم مطمئن باشیم که روزهای خداوند همیشه برایمان عزیز است 

 مخصوصا صبح جمعه که فرصت بسیار خوبی است که بتوانیم بیشتر و بهتر بیندیشیم و وقت بیشتری داریم که دورهم باشیم و مشکلات و نقاط ضعف خودمان را ارائه نمائیم تا با کمک افراد توانا نقاط قوتمان تقویت شود و نقاط ضعف و مشکلات حل شوند 

اما برای یک انسان عاشق و عارف و شاعر و نویسنده و سحرخیز و کوهنورد اوضاع فرق می کند چون از برکت نام و یاد خداوند از برکت عملکرد مثبت فرصت های بهتر و بیشتری بدست می آورد 

همه هدف تائب در صخا این است که نوجوانان و جوانان را تشویق و تقویت برای علم و عرفان نماید برای فداکاری و جوانمردی نماید تا فرصت های بیشتری در این مقام بدست بیاورند تائب نقاط قوت و ضعفش را در سطح جهانی ارائه نمود 

تا با کمکهای بهتر و بیشتری به سعادت و خوشبختی و بهشت برسد دستهای بلندتر و بالاتری یارویاورش باشند اینها معجزات علم و عرفان است 

اینها از کرامات و لطف و عنایتهای خداوند می باشد 

صبح قشنگ جمعه بازهم فرصت خوبی برای دعا کردن و آرزوهای خوب است خداوندا به ما در صخا خیر و برکت فراوان عطا بنما و دلهای دانشمندان و ثروتمندان و ستاره هایت را به سمت و سوی ما در صخا متمایل گردان تا بتوانیم با سربلندی و سرافرازی دلهای مظلومان و معصومانت را شاد و خرسند نمائیم 

صخا خدمتی همراه با صداقت و ایمان می باشد    تائب فداکاری کردشما هم همکاری کنید  

صخا از معجزات علم و عرفان    صخا لطف و عنایتهای یزدان   

زود خوابیدن و صبح زود بیدار شدن پیاده روی و کوهنوردی و درددل با خداوند دلهای ما را خالی از کینه و کدورت و غرض و مرض می کند ما را از غیبت و تهمت و سرزنش و گلایه ها دور می سازد ذهن ما را قوی می کند به ما قدرت بیشتر و بهتری می دهد تا با مشکلات مبارزه کنیم 

قدرت جذب و جلب دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های محبوب را در ما زیاد می گرداند و همه اینها و بسیاری از این قبیل یعنی سعادت و خوشبختی یعنی بهشت یعنی لبخند خدا و تائب در صخا لبخند خداوند را دید امیدوارم نقاط قوت ما در صخا تقویت شود تا لبخند خداوند را شیرین ببینیم و بشنویم 

نباید از آن کسانی باشیم که به تقلید از برادران یوسف لبخند خداوند را بردیگران تلخ و زهر نمائیم 

Image result for ‫درجستجوی بهشت‬‎

Image result for ‫صخا‬‎

Related image

Image result for ‫درجستجوی بهشت‬‎

Image result for ‫صخا‬‎

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۶:۵۳
ابوالفضل ابراهیمی

یعقوب و یوسف نبی باران عظمت خداوند بودند اما بخاطر کفشهای پاره و یا همان یاران شیطان برادران یوسف بدبینی بوجود آمد اما خداوند با دستهای غیبش همه بدبینی ها و سوء تفاهم ها و سوء ظن ها را برطرف کرد و عزیز مصر بهانه ای شد تا دوستان خدا سربلند و دوستان شیطان خجل گشتند 

داستان تائب در صخا دقیقا چنین است صخا یک مجموعه انساندوستانه و گره گشا و مشکل گشا و نان رسان است که بخاطر عدم حمایت و همکاری ها و بخاطر ضدهمکاریها و معوقات از آنجا که قرض الحسنه است و حمایت و همکاری واجب و لازم است مشکلات و نقاط ضعفی را بوجود آوردند که ما به همراه خانواده و دوستان با زحمت فراوان توانستیم این چراغ را روشن نگه داریم تا نقاط ضعف برطرف شود و با تقویت نقاط قوت به هدف ونیت اصلی خودمان برسیم برای همین حمایت و عنایت توانمندان می تواند این چراغ را تقویت و پرنور گرداند کاری که عزیز مصر برای یوسف به لطف و عنایت خداوند کرد 

همه شطینت ها برطرف شد و یعقوب و یوسف نبی پس از سالها صبر و شکر جمیل سربلند شدند وکفشهای پاره ای که در قالب برادران یوسف و ذلیخا و آن زنان هوسباز با توبه و جبران وتلافی سالم شدند و همه چیز روشن شد و دیگر کفشهای پاره ای نماند که کسی به باران با آن همه عظمتش بدبین شود 

پس در صخا هم نیاز به یک ثروتمند است که کفشها را سالم گرداند تا به این باران با عظمت کسی بدبین نباشد 

تائب هم در صخا که باران لطف و عنایت خداست سالها از کفشهای پاره رنج می برد و همین باعث بدبینی بسیاری گردیده است اگر کفشها سالم بود و مشکلاتی بخاطر این مهم بوجود نمی آمد باران صخا عظمتش هزاران برابر به نمایش گذاشته می شد 

اما شاید تحمل این کفشهای پاره هم زیر نظر خداوند بوده است و هرچه پیش آید نیکوست مهم خداست که حامی و پشتیبان نیکوکاران است و نیکوکارانی همچون تائب هم در صخا باید صبر و شکر جمیل کنند تا خداوند خودش با یک کرشمه تلافی صد جوروجفا بکند 

اگر خداوند خودش کمک کند و نقاط ضعف را که بی گناه امثال تائب با صخا متحمل می شوند برطرف کند و نقاط قوت را تقویت کند همه اینها در یک چشم به هم زدن جبران می گردد و دعا و آرزوی تائب در صخا که تقویت و پرنور شدن عشق و صداقت و ایمان و فداکاریست امیدوار و مشتاقم تا مستجاب و برآورده شود 

دانشمندان و ثروتمندان بزرگ را دعوت به حمایت و همکاری کردم به همین منظور که نقاط قوت تقویت شوند 

روشن کردن یک چراغ سخت است و این کار سخت در اوج علم و عرفان توسط تائب انجام شد اما تقویت و پرنور شدنش راحت و آسان است چون خداوند را بندگان توانا درجهان بسیار است و اجرنیکوکاران هرگز ضایع نشده است 

و خداوند حتما اجر تائب رادر صخا تمام و کمال پرداخت می کند تا یک فداکار دیگر سربلند شود و دلهای فراوانی را شاد کند

دوستان داستان صخا را به گوش یکدیگر برسانیم واجب و لازم است باعث افتخار است اگر یک فداکار سربلند شود باید زحمت و بی خوابی دوستان خداوند به نحو احسن جواب داده شود 

نباید دانشمندان و ثروتمندان که یکی از آنها برای تقویت و پرنور شدن صخا کافیست اجازه می دادند این انسان عاشق سالها در رنج و سختی به مردمان مظلومانه و معصومانه خدمت کند تحت فشار معوقات و ضدهمکاریها و عدم حمایت و همکاری ها که واقعا جان شکار است خدمات انساندوستانه ارائه نماید 

گره ای که راحت با دست باز می شد را تائب در صخا به همراه خانواده واقعا مظلومش با دندان باز کرد 

زمستانم بود سرد و ندیدی   شکست دندان من برروی دندان 

و بخاطر عدم حمایت و همکاری توانمندان سختی ها و سوء تفاهم ها و سوء ظن های زیادی متوجه ما بود اما ما هم خداپسندانه فعالیت و فداکاری کردیم تا خداوند خودش مثل یوسف یاریمان کند و دستهای غیب حامی و پشتیبانمان گردد تا این ایده ارزشمند که علاج دردهای روستاهاست تفویت و پرنور گردد 

من تلاش خود نمودم باز هم خواهم نمود   جمله این دردسرها را تحمل می کنم 

کوششی بهر رضای حقتعالی می کنم     جمله این شوروشرها را تحمل می کنم   

Image result for ‫صخا مشکلات راه مدرسه‬‎

Image result for ‫صخا مشکلات راه مدرسه‬‎

Related image

Image result for ‫صخا مشکلات راه مدرسه‬‎

Image result for ‫صخا مشکلات راه مدرسه‬‎

Image result for ‫صخا مشکلات راه مدرسه‬‎

Image result for ‫صخا مشکلات راه مدرسه‬‎

Related image

Related image

Related image

Image result for ‫صخا مشکلات راه مدرسه‬‎

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۶ ، ۰۰:۱۶
ابوالفضل ابراهیمی

وقتی در دنیا یک نفر فعال و فداکار پیدا می شود و سالها با صبر و شکر جمیل و اصرار و پافشاری روشن می ماند باید داستانش به گوش دانشمندان و ثروتمندان و ستاره ها برسد آنها وظیفه دارند یک انسان خوب و عاشق را در اوج صداقت و ایمان و فداکاری سربلند و سرافراز کنند اصلا خداوند به همین منظور قدرت و عزت و ثروتشان داده است حتی اگر کافر باشند و خداوند را قبول نداشته باشند مثل عزیز مصر باید حامی و پشتیبان یک انسان بی گناه در اوج صداقت و ایمان و فداکاری همچون یوسف باشند تا بدینوسیله ره یکساله را یکشبه بروند معجزه حمایت و همکاری و عنایت از نیکوکاران و فداکاران بالاتر از این حرفهاست که فکرش را می کنیم عزیز مصر پس از سالها بت پرستی یکشبه از برکت حمایت و همکاری با یوسف صدیق خداپرست می شود 

و همه را نجات و رهائی می بخشد و پرچم صلح و دوستی در جهان به اهتزاز در می آید دلهای سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم خرسند و شاد می شوند نیکوکاران و فداکاران یکشبه سربلند و سرافراز می شوند و یاران شیطان خجل و شرمنده می گردند و توبه و تلافی و جبران می کنند و جهان یکشبه گلستان می شود و همه در سایه حمایت و عنایت و همکاری عزیز مصر با یوسف صدیق به آرامش می رسند و سالها در خیر و برکت و عزت زندگی می کنند 

پس معجزه حمایت و همکاری و عنایت را در صخا و با صخا نشان بدهیم تا روستاها در یک چشم به هم زدن گلستان شوند و هرروستا یک تائب با صخا روشن و منور کنیم باید در میان دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های زیاد دنیا یک نفر را تشویق و تحریک به حمایت و همکاری با تائب در صخا خیلی سریع و زود نمائیم این وظیفه همه ما است که جواب فداکاری سالهای سال تائب را با حمایت و همکاری ارزشمند بدهیم تا خیر و برکت فراوان شود 

باید دانشمندان و ثروتمندان فداکاران را سربلند و سرافراز نمایند اگر می خواهیم دلهای مظلومان و معصومان شاد شوند راهش و رازش همین است 

حمایت و همکاری یک ستاره محبوب دنیا از تائب در صخا نه تنها یک عاشق را در اوج صداقت و ایمان و فداکاری سربلند و سرافراز می کند و دلهای فراوانی را شاد می نماید و دست بسیاری از مغرضان و مغروران و منفوران را رو می کند که سوء تفاهم ها و سوء ظن های فراوانی برطرف می شوند 

مطالعه و بررسی در زندگی یک انسان عاشق و عار ف شروع می شود و درس عبرتی برای همه می گردد ذهن ها روشن و قوی می شوند مخصوصا در روستاها بخل و کینه ها و بغض ها و جوروجفاهای فراوانی از بین می روند 

چراغ فعالیت و فداکاری و فرهنگ و ورزش و چراغ عشق و صداقت و ایمان و فداکاری تقویت و پرنور می گردد پرچم صلح و دوستی به اهتزاز در می آید و از روستاها هم شروع می شود و نه تنها روستاها گلستان بلکه جهان گلستان می شود معجزات حمایت و همکاری از فداکاران بالاتر و برتر از این حرفهاست 

داستان تائب با صخا داستان یک انسانی عاشق است که در بدترین شرایط با کمترین امکانات شاهکار کرد داستان یک خانواده فداکار است که در بدترین شرایط با کمترین امکانات به صورت یک معجزه چراغی ارزشمند را سالها بدون سوخت روشن نگه داشتند 

صخا از معجزات علم و عرفان   صخا لطف و عنایتهای یزدان 

داستان صخا داستان چراغیست که به راحتی بدون اینکه دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های دنیا یک سرسوزن فکرش را بکنند در یک چشم به هم زدن روستائی را گرم و روشن و گلستان می کند رمزو رازش از سرپرست عاشقی هست که شب و روز به فکر یزدان است 

داستان صخا داستان اوج مظلومیت و معصومیت فداکاران و مظلومان است که نقش یوسف را در زندگی بازی می کنند داستان تائب در صخا بوی داستان یوسف را بصورت زنده و حاضر و ناظر می دهد 

Image result for ‫صخا‬‎

Related image

Related image

Image result for ‫درجستجوی‬‎

Related image

Related image

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۶ ، ۲۳:۰۰
ابوالفضل ابراهیمی

دو سه ساعت در کوههای ابرسج چرخیدم اول سرمزار رفتم و برای همه اموات شما عزیزان دعا کردم آرزو کردم خداوند همه را ببخشد و بیامرزد این معجزه علم و عرفان است که چنین انسانی تحویل دنیای امروز می دهد اگر توانمندان قدر تائب در صخا را بدانند هزاران نفر از گوشه و کنار دنیا تحریک به روشن کردن چراغی مثل صخا می شوند پس هرچه زودتر حمایت و عنایت و همکاری را با صخا به دنیا نشان بدهیم 

داستان یک فیلم مبتذل خیلی سریع در جهان به گوش دیگران می رسد پربیننده می شود پرطرفدار می شود پرخریدار می گردد و دست اندرکارانش با توان و قدرت و امکانات و شرایط عالی ادامه می دهند تقویت و پرنورش می کنند داستان صخا که برای روستاها علاج درد است برای سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم پیام آور شادیست چرا از سوی دانشمندان و ثروتمندان و ستاره ها تقویت و پرنور نمی شود تا با امکانات خوب و عالی و شرایط مساعد ادامه بدهد این واقعا شرم آور است چرا دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های محبوب جهان با یک دنیا ادعا از طرفداران یک فیلم مبتذل عاجز تر هستند که نمی توانند یک فداکار را در اوج صداقت و ایمان و فداکاری با یک چراغ روشن مثل صخا که گره گشا و نان رسان و مشکل گشاست تقویت و پرنورش کنند واقعا متاسفم شرم آور است چگونه کسی با این عدم حمایت و همکاری ها از سوی بندگان توانای خداوند دل و دماغ فداکاری پیدا کند شرم آور است 

من روزهای اولی که فعالیت و فداکاری را شروع کردم به امید خداوند و بندگان بسیار توانایش استارت زدم نباید امروز پس از سی سال بی خوابی با عدم حمایت و عنایت و همکاری دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های محبوب جهان روبرو باشم حیف است عشق را با عشق باید جواب داد فداکاری را با فداکاری باید جواب داد من انتظار و توقع حمایت و عنایت و همکاری هزاران جوانمرد و فداکار و نیکوکار را از سراسر دنیا داشتم و دارم اما در یغ از یک نفر و این شرم آور است برای خداوند هم بد می شود باید حداقل خانواده من در این سی سال فعالیت و جانبازی من و ارائه خدمات راحت و آسان و بدون کارمزد قرض الحسنه حمایت و عنایت و همکار ییک دانشمند و یا یک ثروتمند را حداقل می دیدند من به آنها قول و وعده دادم که ناامید نباشید خداوند بزرگ است حتما حمایت و همکاری را خواهید دید خداوند بزرگ است خداوند پشتیبان صخاست چون با وامهای بدون کارمزد به مردم خدمت کرده است به کشاورزان و دامداران به سالخوردگان مظلوم و به کودکان معصوم راحت و آسان خدمت کرده است من باید سرافراز شوم باید سربلند شوم من در اوج صداقت و ایمان و فداکاری به دیگران قول و وعده داده ام نباید شرمند و خجل بشوم مثل یوسف که در زندان به دوستانش قول حمایت و پشتیبانی داد و فرمان به صبر و شکر جمیل و یکتاپرستی می داد و دیدیم که سربلند شد من هم باید سربلند شوم چون سالهاست به اطرافیانم قول و وعده داده ام فرمان به یکتاپرستی و صبر و شکر جمیل داده ام باید سرافراز شوم تا آنها هم خشنود گردند 

صخا خدمتی همراه با صداقت و ایمان می باشد     تائب فداکاری کرد شما هم همکاری کنید 

صخا از معجزات علم و عرفان   صخا لطف و عنایتهای یزدان 

عرفان ما را به فعالیت و فداکاری در راه صلح و دوستی تشویق و ترغیب می کند و معجزات و عنایتهای یزدان را با تائب در صخا بوضوح مشاهده می کنیم دل به خدا دادم خدا هم یک چراغ در قالب قرض الحسنه و خیریه بنام صخا به من داد تا با جذب و جلب دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های محبوب دنیا صخا را تقویت و پرنور کنم و علاج همه دردهای روستاها باشم یک ایده ناب و ارزشمند یک فداکاری بی نظیر که با حمایت و همکاری مشخص و معلوم می شود 

توانمندان بسیاری داریم که طرفدار انسانهای ساده و بی ریا هستند داستان صخا باید بگوش آنها برسد 

من تمام توانم را بکار گرفتم تا در اوج صداقت و ایمان و فداکاری سربلند و سرافراز شوم وظیفه من فداکاری بود و هست که بالاتر از توانم ارائه نمودم اما با حمایت و همکاری این فداکاری در اوج جواب خواهد داد منتهای فکر من منتهای توان من همین است بیشتر از اینها نبوده و نیست 

اکنون وظیفه بندگان توانای خداست که به یک فداکار قدرت و عزت و ثروت و عظمت و شکوه بدهند و سربلندش کنند این هم به یقین معجزه علم و عرفان است باید کسی را که از یک روستا تا این حد شاهکار می کند با دست خالی و با خستگیهای فراوان ناشی از فشار مغرضان و مغروران و منفوران همان کسانی که در زندگی دیگران نقش برادران یوسف را بازی می کنند شاهکار کرده ام 

همان کسانی که تحت حمایت و پشتیبانی و عنایت خداوند یوسف را سالها گرفتار محنت و رنج نمودند همان کسانی که یعقوب نبی را در اوج دانش و آگاهی زمینگیر و کور کردند کسانی که دشمن انسانیت و شرافت و صلح و دوستی هستند 

آنها که طاقت شکوه و عظمت جوانمردان و نیکوکارانرا ندارند و نقشه قتل و طرد یوسف را کشیدند و متاسفانه موفق هم بودند و سالها مردان خداوند را گرفتار طعنه ها و سرزنش ها و گلایه های مردم کردند 

فداکاران را در اوج صداقت و ایمان متهم کردند پس دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های جهان تائب را در صخا یاری کنند تا روستاهای جهان گلستان شود و دلهای سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم شاد شوند 

اینهمه خداوند دانشمند و ثروتمند و ستاره های قوی و قدرقدرت تحویل دنیا داده است آنوقت یک نفر مثل تائب با صخا از عدم حمایت و همکاری در اوج دانش و آگاهی رنج ببرد و غصه بخورد این واقعا شرم آور است بی انصافیست بدامتحان و آزمایشی برای توانمندان است 

اگر داستان تائب با صخا سریال و فیلم شود و به نمایش جهانی در بیاید بسیاری از بندگان توانای خداوند در سراسر دنیا از غم و غصه دق می کنند و می میرند یک خانواده فداکار تحویل اجتماع دادم که می توانند از برکت صخا با حمایت و همکاری تنها یک دانشمند و یک ثروتمند در یک چشم به هم زدن روستائی را گلستان کنند این از برکت صداقت و ایمان و فداکاریست از برکت اشعار شاعران و سخنان بزرگان و آیات پروردگار است 

داستان صخا را به گوش دانشمندان بزرگ دنیا برسانیم (تائب) 

داستان صخا را به گوش ستاره های محبوب و مشهور و معروف جهان برسانیم (تائب) 

داستان صخا را به گوش ثروتمندان دنیا برسانیم (تائب) 

داستان صخا را به گوش مفسران قرآن مخصوصا الهی قمشه ای عزیز برسانیم (تائب) 

داستان صخا را به گوش علاقمندان به یوسف برسانیم (تائب) 

داستان یک فیلم مبتذل خیلی سریع در جهان به گوش دیگران می رسد پربیننده می شود پرطرفدار می شود پرخریدار می گردد و دست اندرکارانش با توان و قدرت و امکانات و شرایط عالی ادامه می دهند تقویت و پرنورش می کنند داستان صخا که برای روستاها علاج درد است برای سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم پیام آور شادیست چرا از سوی دانشمندان و ثروتمندان و ستاره ها تقویت و پرنور نمی شود تا با امکانات خوب و عالی و شرایط مساعد ادامه بدهد این واقعا شرم آور است چرا دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های محبوب جهان با یک دنیا ادعا از طرفداران یک فیلم مبتذل عاجز تر هستند که نمی توانند یک فداکار را در اوج صداقت و ایمان و فداکاری با یک چراغ روشن مثل صخا که گره گشا و نان رسان و مشکل گشاست تقویت و پرنورش کنند واقعا متاسفم شرم آور است چگونه کسی با این عدم حمایت و همکاری ها از سوی بندگان توانای خداوند دل و دماغ فداکاری پیدا کند شرم آور است 

من از شما دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های دنیا که خداوند قدرت و عزتتان داده است در اوج صداقت و ایمان و فداکاری با یک چراغ روشن که علاج دردهای روستاهاست اگر تقویت و پرنور شود پیام آور صلح و دوستیست به خداوند پناه می برم شکایت خودم را به خداوندمان می برم 

من دو سه ساعت در کوههای ابرسج با خداوند از عدم حمایت و همکاری شرم آور توانمندان درد دل کردم و به خودش پناه بردم من می توانم با حمایت و عنایت و همکاری تنها یک ابرمیلیاردر و یا یک سوپرپولدار روستایم ابرسج را در یک چشم به هم زدن گلستان کنم زمینه اش را سی سال با بی خوابی فراهم کرده ام با کوشش در راه فرهنگ و روزش و قرض الحسنه و خیریه فراهم کرده ام فقط یک جرقه خوب و عالی حمایت و همکاری می خواهم که بی نهایت ثواب و ارزش هم خواهد داشت خدایا بهترین اسپانسر صخا را همین حالا از میان سوپرپولدارها و ابرمیلیاردرهایت برسان دعا و آرزوی مهم تائب است پس از سی سال بی خوابی و فرهنگ وورزش و قرض الحسنه و خیریه مستجاب و برآورده نما همین لحظه همین ثانیه تا همه فعالان و فداکاران دنیا از گوشه و کنار این جهان مخصوصا از روستاها سر برون آورند و جهان را گلستان کنیم  

ارزش یک فداکار و یک کار خوب مثل تائب با صخا با حمایت و همکاری و عنایت توانمندان مشخص و معلوم می شود پس دانشمندان و ثروتمندان و ستاره ها را برای تقویت و پرنور شدن صخا بیدار و هوشیار و آگاه کنیم 

اگر این مجموعه صخا مبتذل بود امروز با اینهمه عشق و فعالیت و فداکاری و زحمت با شرایط و امکانات فراوان در خدمت مردم قرار می گرفت و هزاران نفر از توانمندان اسپانسرش می شدند تقویت و پرنورش می کردند اما از آنجا که یک کار خیر و گره گشا و نان رسان است بدون امکانات و در شرایط سخت و جان شکار سالها خدمت ارائه می دهد مشکل کجاست فقط عدم حمایت و همکاری توانمندان و دانشمندان و این برای یک فداکار با یک چراغ روشن سخت و جان شکار است قابل تحمل نمی باشد قابل هضم هم نیست بالاخره باید یک نفر پیدا بشود که تائب با صخا را در اوج فداکاری درک کند یا نه باید تائب با صخا خدا را به قرض داران و دردمندان و گرفتاران نشان بدهد یا نه باید سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم خدا را ببینند یانه دستهای غیب را مشاهده کنند یا نه باید برآشفتگی مظلومان و معصومان با تقویت تائب در صخا کاهش پیدا کند یا نه 

وقتی تائب با صخا در اوج صداقت و ایمان و فداکاری ضعیف و خاموش باشد طبیعتا ناتوانان و قرض داران و دردمندان برآشفته خواهند شد مثل یاران موسی که اعتراض کردند به موسی قبل از تو هم در رنج و عذاب بودیم با آمدن تو و ادعا های تو هم در رنج و عذاب هستیم این که نمی  شود 

تائب هم در صخا همینطور است من بعد از یک دنیا صداقت و ایمان و فداکاری و سالها صبر و شکر جمیل و کوشش در راه قرض الحسنه و خیریه و فرهنگ و ورزش وعده خیر و برکت فراوان وعده جذب و جلب دانشمندان و ثروتمندان را به اطرفیان داده ام پس باید سرافراز شوم تا آنها را خشنود سازم 

Image result for ‫صخا‬‎


Image result for ‫صخا‬‎

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۶ ، ۲۱:۵۹
ابوالفضل ابراهیمی

شما خوب باش خداوند به دنیا فرمان داده است تمام تلاشش را بکند تا از تو پشتیبانی کنند و به تو مزد و پاداش خوبیت را بدهند همه کسانی که درباره ات قضاوتهای نادرست می کنند دنیا تمام تلاشش را می کند تا آنها را در شرایط تو قرار بدهد و همانطور تلافی و جبران می شوند 

برای همین خداوند اصرار و پافشاری دارد که فقط خوب باشید و به خوب بودن فکر کنید همه کسانی که درباره نیکوکاران و فداکاران بد فکر می کنند در شرایط سخت قرار خواهند گرفت و تاوان خواهند داد حتی اگر نیکوکاران زنده نباشند انتقامشان گرفته خواهد شد برای همین تائب سرپرست صخا با خیال راحت به همت و فعالیت و فداکاری در راه قرض الحسنه و خیریه و فرهنگ و ورزش ادامه می دهد و هرگز خسته نمی شود 

وقتی خداوند وعده حمایت و پشتیبانی به نیکوکاران را داده است هرانسانی وظیفه دارد به نیکوکاری فکر کند و در این راه صبر و شکر جمیل نماید 

درداستان یوسف همه اینها به روشنی و به وضوح به نمایش جهانی درآمده است 

برادران یوسف در شرایط سختی قرار گرفتند که اصلا فکر ش را نمی کردند چون غافل از دستهای غیب خداوند بودند و تاوان همه بی رحمی و بی غیرتی و بی حیائی خودشان را دادند 

تائب سرپرست صخا سالهاست که مطالعه و بررسی در احوال بزرگان جهان دارد و روزبروز هم قوی تر و بهتر و بیشتر درک و فهم می کند 

تائب سرپرست صخا سالهاست با سحرخیزی و با کوهنوردی به استقبال نیکوکاری رفته است 

تائب فداکاری را با فعالیت درراه قرض الحسنه و خیریه و فرهنگ و ورزش تفسیر کرده است و توضیح می دهد 

خداوند اینگونه پشتیبان نیکوکاران است چراغی بدستشان می دهد تا در جهان بدنبال بندگان توانایش بگردند و آنها را جذب و جلب نمایند داستان فداکاران را خداوند به این بهانه به گوش عالم و آدم می رساند و صخا همان بهانه ایست که خداوند به تائب عطا کرده است تا به بهانه صخا دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های محبوب دنیا جذب و جلب تائب در ابرسج شوند که صخایش علاج همه دردهای روستاهاست

Image result for ‫بزرگان جهان‬‎

Related image

 Image result for ‫بزرگان جهان‬‎

Image result for ‫بزرگان جهان‬‎

Related image

Related image

Related image

Image result for ‫بزرگان جهان‬‎

Related image

Related image

Related image

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۶ ، ۱۵:۴۸
ابوالفضل ابراهیمی