به یاد مهدی عمادی وافتری های گرامی
این قافله عمر عجب می گذرد
از سال 91که مهدی در کنار اینجانب به رحمت خدا رفت همه ساله در این روزها بیشتر به فکر مرحوم مهدی هستم
من آخرین نفری بودم که در کنار مهدی بودم و بقیه بیهوش بودند تقریباساعت یازده و نیم بود
و من هنوز هوش و حواسم بود و به مهدی نگاه می کردم خدا رحمتش کند
خیلی سخت بود تا یکماه خوابهای بسیار بدی می دیدم یک شب خواب دیدم خانه چهار چرخ دارد و سمت ما می آید
بچه مظلوم و بسیار معصومی بود من از ته دل دعا می کردم کاش جای مهدی من می رفتم
آخر او هنوز جوان بود و خیلی آرزو داشت و برای رفتن خیلی زود بود
برای خانمش خیلی سخت بود و هنوز هم مشکل است
تصادف ما خیلی وحشتناک بود و هیچ کس انتظار زنده ماندن ما را نداشت و فقط یک معجزه بود
و خواست خدا بود که مهدی زود از بین ما رفت وکاری نمی شود کرد خدا رحمتش کند
و به خانواده اش و همه افتری های عزیز صبر جمیل عطا کند داغ جوان بسیار سخت و فراموش نشدنی است
هرکس که به ملاقات ما می آمد مخصوصا مرحوم حسین سعدی شیخ موسی که تازه به رحمت خدا رفته راننده کامیون ذوب آهن بود سالهای زیادی سابقه رانندگی داشت گفت من خدا را دیدم که فرمان را چرخانده وگرنه این تصادف وقتی سر صحنه رسیدم تعجب کردم خدا بیامرز داروئی از سی تاتخم مرغ درست کرده بود و برای من و همسرم آورد خدا رحمتش کند همه باید برویم
همه می گفتند معجزه صخا و خدماتی بود که با صخا به صورت قرض الحسنه به مردم دادید البته خانواده مرحوم مهدی هم به دیدن ما آمدند که از انها تشکر می کنم و از همین جا آرزوی سلامتی برایشان دارم و صبر جمیل
هرچه از آن تصادف بعنوان دیه گرفتیم به صخا واریز کردیم و به نام و یاد مهدی عمادی به مردم وام دادیم وامهائی که گره های بسیاری از دردمندان راباز کرد و فعالیت و وام دهی صخا دوبرابر سالهای قبل شد
و سال 92بهترین سال صخا بود که گرفتاران زیادی بهره مند شدند