خدایا امیدم به دستهای غیب توست وگرنه تائب کسی نیست
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پائین کف کوه بود
از اوپرسید چرا این همه سختی را متحمل می شوی
مورچه گفت معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید
ومن به عشق وصال اومی خواهم این کوه را جابجا کنم حضرت سلیمان فرمود تواگر عمر نوح هم داشته باشی
نمی توانی این کار را انجام بدهی مورچه گفت
تمام سعی ام را می کنم حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود
برای او کوه را جابجا کرد مورچه رو به آسمان کرد و گفت
خدائی را شکر می گویم که درراه عشق پیامبری را به خدمت موری در می آورد
تائب هم در راه عشق نهایت توان خودش را بکار گرفت و شب و روز خودش را به آب و آتش زد و از همت و پشتکارش همه خوششان آمد از ایمان و صداقتش همه خوششان آمد
اما سلیمان می خواهد که وقتی از همت مورچه ای خوشش آمد به او عنایت کرد و از او و از عشقش حمایت کرد
اما ما همانهائی که خوششان آمد بیشتر اذیت و آزار و بی توجهی کردند
خداوند شاهد و ناظر جانبازیهای ماست و فقط از او کمک می خواهم الهی به امید خودت و به امید جوانمردان درگاهت دلسوزان و نیکوکاران واقعی خودت
بسیاری از بزرگان مرا تائید کردند اما زیر سایه تائید آنها جور و جفا دیدم خداوند شاهد و ناظر بود و هست
مرا تائید کرد مرحوم هندی نباید با فداکاران جفا کرد (مرحوم یوسف هندی سازمان اقتصاد اسلامی )
و خدامی مسئول صندوق بسطام که صد در صد مورد تائیدشان بودم
چقدر خنده داره که صدهزارتومان در راه قرض الحسنه در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما بیشتر از همان پول خرج بشه کم بنظر میاد
چقدر خنده داره که شایعات را زود باور می کنیم اما سخنان خدا را به سختی باور می کنیم