حاتم طائی را در ابرسج در قالب صخا ببینید
از بچگی پول تو جیبی خودم را به محتاج تر از خودم می دادم یادم هست سه تا بچه بودیم و پول دوتا بلیط سینما را بیشتر نداشتیم آن دو را که کوچکتر ازمن بودند فرستادم داخل سینما خودم با اینکه علاقه شدیدی به فیلم داشتم بیرون سینما نشستم تا آنها آمدند
و آن دو سه ساعت هزار سال برمن گذشت اما این اخلاق من بود و اینطوری بودم
صخا هم همینطوری بوجود نیامده است جانباز و فداکار می خواست که این ویژگیها در من از کودکی بود
تصادفی کردیم همه پول دیه را تمام و کمال به صخا واریز کردم همه هیئت امناء صخا که حدود سی نفر هستند شاهدند و البته در سال 91بود که خیلی ها بواسطه آن پول ماشین دار و خانه دار شدند
از خدا می خواهم چندین سال صبر و شکر من بر همه خوبیها و بدیها جواب بدهد و انسانهای توانا خالصانه مرا در این قرض الحسنه عرفانی و روحانی بی بهانه و بدون چون و چرا یاری کنند
آیا وقت آن نرسیده است که یک دنیا صداقت و ایمان و یک دنیا دست و دلبازی و یک دنیا تحمل و صبر و شکر جواب بدهد و افراد توانا جذب عشق و ایمان و فتوت بشوند
صخا همه گونه خودش را نشان داده است و بهترین خدمات را در زیباترین شکل ممکن ارائه نموده است و فقط حمایت عالی می خواهد که جواب خوب از خودگذشتگیهای خودش را بگیرد
کرامت عرفان حمایت آسان می خواهد حمایت آسان حق طبیعی کرامت عرفان است و این انتظار بالائی نیست خیر و منفعتش باز به خود مردم برمی گردد
کارخوب تقویت شود افتخارهمه است انسان فداکار و دست و دلباز حمایت شود افتخار و سرافرازی همه است و روزی کرایه مینی بوس به عموغلام دادم چهارده نفر بودند همه را حساب کردم
و بقیه اش زا هم نگرفتم عمو غلام خیلی اصرار کرد منم گفتم نه مال خودت
عمو غلام گفت من در طول این چندسال که در کار عموم بودم از این صحنه فقط دونفر دیدم یکی پدرت و یکی هم تو که بارها و بارها این صحنه را خلق کردید
گفتم کسی که در کار عموم هست فشار زیادی را متحمل می شود باید هوایش را داشت
چون در کار عموم طعنه و سرزنش و سوء تفاهم زیاد است باید چنین رفتار کرد
یک رفیقی داشتم راننده بود قلبش از یاد خدا آکنده بود
ما نمک خوردیم از سرمایه اش برسرمابود هردم سایه اش
هرکس اینجا چون عمو همت کند حقتعالی خود بر او رحمت کند
این شعر را برای عمو غلام که سالها راننده آبادی بود روزی که مرحوم شد سرودم و در ابرسج پخش کردم البته هشت نه تا بیت است
هنوز هم همیشه در طول هفته چندین بار سرمزارش حاضر می شوم چون مسیر کوهنوردیم است
شعرهایم را هم شبی که می گفتم صبح برایش می گذاشتم و گوش می کرد و تشویقم می کرد
و این بیت را بارها گفت می خواهم پشت مینی بوسم بزنم
کسی کو تهمت مجنونی ام زد که مجنون تر از او دیوانه ای نیست
خیلی عشقش گرفته بود و تشویقم نمود
و این بیت هم مورد علاقه داش رجب مظفری بود که اوهم اهل شعر بود و شعرهایم را برایش می گذاشتم و گوش می کرد و تشویقم می کرد
تائب چه باشد مشکلت زانوی غم داری بغل ولله و خیر و الماکرین افسرده و غمگین چرا
انسان خوب و کار خیر افتخار و سربلندی و سرافرازی همه است پس همه خداپسندانه و بی بهانه یاری و حمایتش کنید
حواسمان به یاران مهربان بیشتر باشد چون مغرضان و مغروران و منفوران همیشه در حال مکر و حیله و دروغ و نیرنگ برضدشان هستند