چه اندازه آرزو داشتم عارف بشوم
از کودکی عاشق خوبیها بودم کسی از من بهتر جذب و جلب خوبیها نمی شد وقتی یک بزرگتری همچون ابوالقاسم محمدی از دور به من سلام می کرد قلبم می لرزید دلم از خوبیها می لرزید
یا کربلائی عباس سلیمانی وقتی با یک شکلات و با یک لبخند و با یک سلام با کودکان برخورد می کرد دلم می لرزید و تنها کسی که سالهای بعد با آنها دوست صمیمی شد من بودم چون من در بین همه افراد بیشتر از خوبیها خشنود می شدم و قدرمی دانستم
میل و کشش من سمت رسم و رسوم و آداب جوانمردی بسیار زیاد بود و عاشق جوانمردان بودم عاشق فعالان و فداکاران بودم از ناجوانمردی به شدت نفرت داشتم
و تمام موفقیتهایم را و تمام انگیزه هایم را مدیون پندار و گفتار و کردار جوانمردان هستم
هرچه نصیب و بهره و سودی به مردم برسانم ثوابش به جوانمردان می رسد چون مدیون آنها هستم
هرچه ازنقاط ضعف هم در کارم باشد باز مسئولش مغرضان و مغروران و منفوران هستند بردلهای سیاه و چشمهای شور لعنت
خوشبختانه عارف و عاشق و ورزشکار و فرهنگی شدم از کوزه همان تراود که دراوست
عاشق فرهنگیان و ورزشکاران هستم آنها را در غیابشان دعا می کنم کسانی که درفرهنگ و ورزش همت و تلاش می کنند و به جائی می رسند و برای مردم مفید و سودمند می باشند و باعث افتخار مردم هستند همه این اخلاقها و رفتارهای خوبی که درمن مشاهده می کنید از برکت علم و عرفان است و هرنقطه ضعفی هم که دارم از دشمنان مغرض و مغرور و منفور می باشد
همانطور که با پیامبران و همه جوانمردان می کنند با من هم کردند هرچند خداوند حامی و پشتیبان بوده و هست اما عقب افتادگیهائی را به ارمغان می آورند
در داستان یوسف به روشنی مشاهده کردیم شاهد اذیت و آزارهائی که حاصل بخل و کینه ناجوانمردان بود بودیم
من به آرزویم که می خواستم عارف و عاشق بشوم رسیدم حتی بالاتر از آنچه که فکرش را می کردم
من توانستم از برکت عارف شدنم صخا را افتتاح کنم و درقالب قرض الحسنه به مردم خدمت کنم
شما هم آرزو کنید تا عارف و عاشق بشوید خداوند دوستدار و پشتیبان عارفان و عاشقان هست
خداوند همه بندگانش را دوست دارد اما عارفان و عاشقان را بی نهایت دوست دارد
خشنودی خداوند در اعمال و رفتاریست که از عارفان و عاشقان سر می زند