اشعار به حال گلچینی از تائب در ابرسج
درآنزمان که بریدند دست مدعیان زتیغ بازی غیرت چه برذلیخا رفت (صائب)
عشق در اول و آخر همه وجد است و سماع
این شرابیست که هم پخته و هم خام خوش است (طالب آملی)
مرا زیاد تو بردو تورا زدیده من ستم زمانه از این بیشتر نخواهد کرد (صائب)
دو دولت است که یکبار آرزو دارم
تو درکنارمن و شرم از میان رفته(صائب)
کدام دیده بد درکمین این باغ است که بی نسیم گل از شاخسار می ریزد (صائب)
جان دگرم بخش که آن جان که تودادی
چندان زغمت خاک به سرریخت که تن شد (طالبآملی)
گاهی به سوی مسجد و گاهی به میکده ای عشق دربدر به کجا می کشانیم (بهادریگانه)
یک تن از خوبان گندم گون نصیب مانشد
ما سیه بختان مگر اولاد آدم نیستیم (صائب)
خداوند رحمت کند عمو غلام را (راننده مینی بوس ابرسج) همیشه این بیت را می خواند
یک تن از خوبان گندم گون نصیب مانشد ما سیه بختان مگر اولاد آدم نیستیم (صائب)
یاد ایام جوانی جگرم خون می کرد
خوب شد پیرشدم کم کم و نسیان آمد (ایرج میرزا)
یک ناله مستانه زجائی نشنیدیم ویران شود این شهر که میخانه ندارد (کاظم قمی)
درحسرت یک ناله مستانه بمردیم
ویران شود این شهر که میخانه ندارد
بیتی که یاد و نام تو درآن نوشته شد یک بیت ساده نیست که بیت المقدس است (عباس فاضلی نیا)
تو عروس کسی اگر بشوی نگذارم که دست روی دست من محمدعلی قاجارم مجلست را به توپ خواهم بست(میلادتقوائی)
زنامردان علاج دردخودجستن بدان ماند که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقربها(صائب)
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم همچوفرهاد یکی گویم و شیرین گویم
هرچند بهشت صدکرامت دارد مرغ و می و حورسروقامت دارد
ساقی بده این باده گلرنگ به نقد کان نسیه ی او سربه قیامت دارد(عبیدزاکانی )
میان جاده بدون تو خوب می فهمم نوشته های غم انگیز کامیون ها را