داستانی جالب از امدادهای غیبی
داستان امداد غیبی
در جنگ تحمیلى عراق علیه ایران، در عملیات والفجر8 که منجر به آزادسازى بندر استراژیکى ((فاو))شد، یکى از پزشکان متعهد مى گفت:
بیمارستان صحرائى در خط جبهه به راه انداخته بودیم، هر روز بمباران مى شد، در بیمارستان سایت - محل موشک انداز زمین به هوا - براى صید هواپیماهاى دشمن قرار داشت.
هنگام حمله هوائى دشمن، کارکنان اورژانس، بسیار مشتاق بودند منظره برخورد موشک به هواپیماى دشمن را ببینند، در یکى از این حملات بمب دشمن به آزمایشگاه بیمارستان خورد.
در همان روز حدود پنجاه نفر از بهترین افراد بهدارى ما در بیرون بیمارستان تجمع کرده بودند که منظره پرتاب موشک را بسوى هواپیماى دشمن ببینند یکى از کارکنان صدا زد، آقایان و خانمها با عجله داخل بیمارستان بیائید، آنها با عجله وارد بیمارستان شدند، در همان لحظه بمبى از ناحیه دشمن پرتاب شد و صاف به محل تجمع قبلى افتاد و منفجر شد، و همه کارکنان که وارد بیمارستان شده بودند جان سالم بدر بردند، و این یکى از امدادهاى الهى بود که دو بمب یکى به بیمارستان و دیگرى به بیرون بیمارستان پرتاب شد، آنگاه که در بیرون منفجر شد، آنها در داخل بیمارستان بودند.
خداوند همه فداکاران و جوانمردان عالم را با دستهای غیب خودش نگه می دارد تا برای مردم چراغهائی روشن کنند و تنورهائی را گرم نگه دارند
پروردگارا تائب را هم در صخا با دستهای غیب خودت از سراسر دنیا یاری و حمایت بنما تا گره های بسیاری را از قرض داران و دردمندان باز نمایم
و با سربلندی و دست پر از این دنیا بروم و صخا سالهای سال برای قرض داران و گرفتاران گرم و پرنور باشد