صخا(صندوق خانوادگی ابرسج)

با سلام: در سال 1379 موفق به افتتاح صندوق قرض الحسنه(صخا) شدم.که با حمایت خوبی مواجه شدم.و خدمات بی نظیری ارائه نمودم.خدمتی که با صداقت و ایمان همراه بود.

صخا(صندوق خانوادگی ابرسج)

با سلام: در سال 1379 موفق به افتتاح صندوق قرض الحسنه(صخا) شدم.که با حمایت خوبی مواجه شدم.و خدمات بی نظیری ارائه نمودم.خدمتی که با صداقت و ایمان همراه بود.

صخا(صندوق خانوادگی ابرسج)

02332538215
با سلام:
صخا خدمتی همراه با صداقت و ایمان می باشد تائب فداکاری کرد شما هم همکاری کنید
من عاشق بیل گیتس هستم چون تائب هستم و تائب عاشق کسانیست که همه ثروتشان را وقف خیریه کرده اند چون خودم داروندارم را وقف صخا کرده ام
داستان صخا را به گوش دلهای دریا و قلبهای شیر برسانید(تائب)
در سال 1372موفق به افتتاح مجموعه فرهنگی و ورزشی صخاشدم و قبل از آن در سال 1362با تیم فوتبال ظفر استارت زدم.که با حمایت خوبی مواجه شدم.و خدمات بی نظیری ارائه نمودم.خدمتی که با صداقت و ایمان همراه بود.
خداوندا به من ایمان وهمت وقدرت لازم را عطا بنما تا همگی را سرافراز نمایم و با صخا خدمتگذارخوبی بهر دردمندان باشم
بدین شعر ترو شیرین زشاهنشه عجب دارم که سرتا پای حافظ را چرا در زر نمی گیرد
شماره حساب 2917081150صخا ابراهیمی نوروزی -جاری تجارت
کرامت عرفان حمایت آسان
تلفن02332228024و02332538215و09127732812 ایده روزقرض الحسنه نخستین بار توسط تائب در صخا ابرسج
صخا بزرگترین صندوق قرض الحسنه خانوادگی در ایران
حواسمان به یاران مهربان بیشتر باشد
با پرداخت بموقع اقساط صندوق را در وام دهی آسان یاری نمائید
هرکس را امین یافتید متهم نکنید
سال 1395سال حمایت بهتراز صخا باشد صخا
سال 94هشتم دی تولد پیامبر به صرف شام جشن بزرگ صخا برگزار گردید
همه ساله تولد پیامبر جشن بزرگ صخا برگزار می گردد سال95بیست و هفتم آذر
همه ساله نهاردوم محرم حسینیه سیدالشهداء ابرسج با صخا می باشد
حافظ حدیث سحرفریب خوشت رسید تا حد مصر و چین و به اطراف روم و ری
صخا ازمعجزات علم و عرفان صخا لطف و عنایتهای یزدان
2917081150صخا ابراهیمی نوروزی جاری تجارت

بوی گندم بوی باران می دهیبوی عطر تازه ی نان می دهیبوی دریا بوی ساحل بوی موجبوی ابر وباد و باران می دهی
بوی گلگون جامگان سربداربوی مردی بوی ایمان می دهیبوی عاشورای خونین حسینبوی گلزار شهیدان می دهی
بوی باغ خرم گلدسته هابوی مسجد بوی قرآن می دهیبوی پایان زمان انتظاربوی آن خورشید پنهان می دهی

شبی که در آن خطاب می‌آید: کجایند جوانمردان شب‌خیز که در آرزوی دیدار، بی‌خواب و بی‌آرام بوده‌اند و در راه عشق شربت بلا نوشیده‌اند، تا خستگی ایشان را مرهم گذاریم و اندر این شب قدر ایشان را با قدر و منزلت گردانیم؛ که امشب، شب نوازش بندگان است و وقت توبه گنهکاران.
.
.
.
الهی...
با خاطری خسته...
دلی به تو بسته!
دست از غیر تو شسته...
درانتظار رحمتت نشسته ام. میدهی کریمی نمی دهی حکیمی...
می خوانی شاکرم میرانی صابرم...
الهی احوالم چنانست که می دانی واعمالم چنین است که می بینی نه پای گریز دارم ونه زبان ستیز...
الهی مشت خاکی را چه شاید و از او چه برآید و با او چه باید...
دستم بگیر یا الرحمن الراحمین

شربت بلا را سالها نوشیده ام و امیدوارم که مرا که صدا می زنند و وعده هائی که داده اند عملی شود و نوازش پروردگار و ملائکه و افراد صالح را هرچه زودتر ببینم 

چشمهای زیادی در انتظار این نوازش دستهای غیب هستند و صخا زمینه را سالهای سال با هزاران امید و آرزو آماده کرده است پس باران لطف و رحمتت و باران جوانمردانت را از سراسر جهان بباران جوانمردانی که چندین نفرشان کافی هستند 

تا چشمهای کثیف و شور بخیلان را از کاسه در بیاورم و دلهای سیاه آنان را با خنجری از لطف و عنایت پروردگار ریش ریش کنم  به صخا بیشتر و بهتر توجه کنید به تائب بیشتر بیندیشید چرا پشت شیران شکسته است کجایند مردان این سرزمین 

چرا ملک تاراج می شود جوانمرد محتاج می شود  سواران بی باک ماراچه شد ستوران چالاک مارا چه شد 

وقتی یک جوانمرد عارف و عاشق و شاعر و نویسنده در قالب قرض الحسنه صخا فریاد می زند و در دفاع از قرض داران بلند می شود ننگ است که التماس و خواهش او سالها طول بکشد 

تائب که فقط در قالب قرض الحسنه حمایت و همکاری می خواهد تا به قرض داران و دردمندان به وسیله شما افراد توانا جان و نیرو و قدرت بدهد 

تائب که این راه درخشان و این تنور گرم را با زحمت افتتاح کرد سرافراز کردن یک عاشقی همچون تائب که باید باعث افتخار باشد پس چرا تعلل تا بکی 

حالا می فهمم که چرا مظلومان و فداکاران خاموش هستند و فریاد نمی زنند چون فایده ندارد اما تائب به هیچ وجه ناامید نمی شود تائب با همه مظلومان و فداکاران فرق دارد تائب در علم و عرفان در زمستانهای سرد و سیاه پوستش کلفت شده است 

تائب آنقدر روشن می ماند تا بتواند دیگران را هم روشن کند اجرتان با الله 

وقتی اشک در چشم مهتاب افتاده بود دیدی؟

چه شده بود؟

چرا صورت مهتاب از پشت ابر های چرکین پیدا نبود؟

آسمان برای چه عزا گرفته بود؟

ستارگان چرا چشمک نمی زدند؟

اینجا کدامین شهر است؟

مگر اینجا ظلم آباداست؟

چرا هیچ نوری از هیچ خانه ای دیده نمی شود؟

چرا همه در بسترهاشان خفته اند

چرا بیدار نمیشوی؟

مگر شب وقت خواب است؟

مگر در تاریکی باید خفت؟

میترسم بمیری

مگر اشک مهتاب را روی شیشه پنجره ندیدی؟

مگر نمیدانی آفتاب به اراده تو بیدار میشود؟

این شب تا کی؟

برخیز

به خدا خط وسطی در این شهر نیست

گر خفته ای با ختی

گر ایستادی همدست ظالمی

برخیز

مگر نمی بینی خورشید را پشت کوه دین پنهان کرده است

گل های سرخ و نارنجی بی مهتاب می میرند

برای که ایستاده ای؟

برای چه ایستاده ای؟

پایت را کدام زنجیر به زمین بسته است

دست هایم رو به سویت دراز است

نمی گیری؟

التماسم را در چشمانم نمی بینی؟

بیا چوب لای چرخ روزگار بگذاریم

بیا انگشت در لوله تفنگ بگذاریم

بیا با صدای خدا از گلویمان فریاد بزنیم

آفتاب پشت کوه دین منتظر ماست

بیا فرهاد وار تیشه بر دست کوه را بر بکنیم

شیرین ها در انتظار ماست

حاضری خدا را پس از مدت ها بخندانیم

راه سبزی مرا می خواند

همسفر می شوی؟

شبی که در آن خطاب می‌آید: کجایند جوانمردان شب‌خیز که در آرزوی دیدار، بی‌خواب و بی‌آرام بوده‌اند و در راه عشق شربت بلا نوشیده‌اند، تا خستگی ایشان را مرهم گذاریم و اندر این شب قدر ایشان را با قدر و منزلت گردانیم؛ که امشب، شب نوازش بندگان است و وقت توبه گنهکاران.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۵
ابوالفضل ابراهیمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی