اگر تائب نمی شدم صخا هم در کار نبود
همه چیز از یک جرقه شروع شد یک روز از روزهای سال 74-75بود که در منزل تنها بودم به جمله بایزید بسطامی فکر می کردم که از خود گذشتی رسیدی
من در تفسیر این سخن هرچه از هوا و هوس را در خانه داشتم و سالها به آنها عادت کرده بودم به آب و آتش زدم و بجای همه آنها علاقمند به حافظ و قرآن و نماز و روزه و دعا و .....شدم
اگر آن روز آن جرقه نبود اینهمه همت و تلاش وکوشش در کار نبود و کم کم بوسیله آن تلاشها و ریاضتها تائب شدم اگر تائب نمی شدم صخا هم در کار نبود
چون پول و ثروتی که بدست آورده بودم خرج خوشگذرانی و تفریح و تنوع می شد
اما باز هم جرقه ای در من زد که زمینه اش را در سالهای قبل هم داشتم اما یکدفعه تصمیم گرفتم که در سطح بسیار وسیعتری می شود خدمات ارائه داد
پس از همه چیزهای خودم شروع کردم اعتبار و اعتماد و دار و ندار خودم را وقف صخا کردم تا مجموعه خیریه و قرض الحسنه ام از خودم جان بگیرد بعد خانواده ام و بعد دوستان و اقوامم و پله پله بالا آمدم تا به امروز که در خدمت همه جهانیان هستم خداوند را شکر می گویم که تائب شدم اگر تائب نمی شدم من هم مثل خیلی های دیگر به خودم مشغول بودم و با دیگران هم کاری نداشتم
اگر تائب نمی شدم صخا هم درکار نبود پس خدوند را شکر می کنم چون با من هیچ امیدی نبود اما با صخا هزاران امید و آرزو هست پس خداوند را شکر می کنم شما هم شکر کنید تا خداوند خیر و برکت بدهد