فرق عاشقان فداکار و عالمان بی عمل
دوصدگفته چون نیم کردار نیست عاشقان فداکاری همچون تائب اهل عمل و کردار نیک هستند و خودشان را با صخا به نمایش می گذارند
و شریک غم و درد و محنت مردم می شوند ای کاش مردم هم با حمایت و همکاری و تشویق و ترغیب صمیمانه پاسخ مناسبی بدهند تا عالمان بی عمل که فقط حرف می زنند و یک سر سوزن بدرد مردم نمی خورند ضعیف و خوار و زبون شوند و کمرنگ شوند در عوض عاشقان فداکار پررنگ و سرافراز و سربلند گردند پس ما هم می توانیم مقصر و خطاکار باشیم با ضدهمکاری
امان از این بزرگ شدن های بی فرجام ما که هر چه می کشیم از این هیکل بزرگ کردن هاست.در همین قد کشیدن های چند ماهه و چند ساله است که اسب سرکش محبت و مهربانی کم کم از نفس می افتد و جای خود را جسم های بی جان و بی روحی می دهد که گویا جهت موزه ی زندگی مومیایی شده اند.در ایام کودکی و نوجوانی عاشق خواهر و برادرهای خود هستیم و پدر و مادر را تنها یار و یاور و پشت و پناه خود می دانیم.با نزدیکان دیگر سببی و نسبی فامیل مراودات نزدیک داریم و از بازی با آنها و بودن با آنها لذت می بریم.گای این خوشی ها اینقدر ما را مست خود می کند که حساب ساعت ها بازی کردن و مهربانی کردن هم از دستمان می رود.اما امان از این بزرگ شدن اجباری که با خود گرد فراموشی به همراه دارد.امان از این قوه تفکر و آینده نگری که به جای اینکه عاملی باشد برای پیوند و دوستی و مهربانی و برادری آنچنان آدمی را غرق در زندگی شخصی می کند که همه نزدیکان خود را فراموش می کنیم.همیشه برایم جای این سوال باقی است که این کودک دیروز که عاشق پدر و مادر و خواهر و برادر خود بوده چگونه می شود که امروز حتی دردها و رنج های برادر و خواهر و مادر و پدر خود را احساس هم نمی کند.مگر در این بزرگ شدن های لعنتی چه عنصری رشد می کند که قوه احساس آدمی را می کشد و به ورطه بی حسی و بی احساسی می رساند.گاهی این حس آن قدر رشد می کند که حتی طرف دست به خودکشی احساسی می زند و با قهر و جدایی به طور کل این دامنه ارتباط را قطع می کند و گویی انگار که نه انگار برادر و خواهری داشته است.این روزها گرچه بواسطه فراگیر شدن این رفتار ها دیگر مهر و محبت برای ما فقط در قالب شعار باقی مانده است و گاهی سعی داریم با حمایت از انجمن های خیریه و دوست داران محیط زیست و ...... خود را انسان هایی مهربان و فداکار و از خود گذشته بدانیم اما واقعیت کلی جامعه شهد تلخی است که همگی ما آن را خورده ایم و این بیماری واگیر همه را ما بلعیده است.
ای کاش می توانستیم قدری دل های خود را صیقل دهیم و اندک حیاتی به روح و روان خود هدیه کنیم تا شاید دوباره شاخه های مهربانی جوانه زنند در این زمستان بی روح زندگی ها دوباره سبزی با هم بودن را حس نماییم.ای کاش ایم روزها به جای به فکر اصلاح دنیا و کشور و شهر خود بودن به فکر مهر و محبت و لبخند و کمک به نزدیکان خود بودیم که اگر این گونه بود امروز بسیاری از مشکلات ما حل شده بود.و در نهایت ای کاش می توانستیم این نفس سرکش خود پسندی و غرور و ریا را در خود زندانی و حقیر نماییم تا این بزرگ شدن های جسم سببی می شد بر رشد عقل و منطق و دوست داشتن.
تائب سرپرست قرض الحسنه صخا می خواهدبا ایده صخا قلبهای روستائیان را خوشحال کند و همه روستاهای جهان را گلستان کند
صخا خدمتی همراه باصداقت و ایمان می باشد تائب فداکاری کردشما هم همکاری کنید