روستای من زیبا بود وقتی پرجمعیت بود
قدیمها زمانی که بچه بودیم زمانی که فقط ده دوازده سال داشتیم روستای ما بسیار پرجمعیت بود هرکلاسی تا سی دانش آموز داشتیم جمعیت پربود
کشاورزی رونق داشت دامداری زیاد بود هر خانه ای ده دوازده گوسفند حداقل داشتیم حتی فقیران بهترین زندگی را داشتند همه باهم در یک سطح زندگی می کردیم
مردم با اینکه ده دوازده بچه داشتند همه خوش و خرم بودند استرس و اظطراب و بخل و کینه و حسادت غیبت و تهمت و این واژه ها چندسالی است که پررنگ شده است
جمعیت کوچ کرد اکثر مردم رو به شهر آوردند و اکثر آنها پشیمان هستند چاره ای هم ندارند
من می خواهم با این کار خودم با این ایده خودم دوباره روستایم را گلستان کنم دوباره روستایم را پرازجمعیت کنم من می خواهم با دنیا و ثروتمندان جهان ارتباط برقرار کنم
و روستایم را گلستان کنم من می خواهم با صخا پای ابرمیلیاردرها و سوپرپولدارها را به ابرسج باز کنم من دوست دارم به همت و کوشش و فداکاریم انسانهای توانا درسراسر جهان توجه کنند
من در قالب قرض الحسنه حمایت و همکاری می خواهم تا بتوانم برای روستاهای جهان کاری کنم و دوباره آن شوروحال ها را برگردانم چهره های ماندگار ما همه از روستاها هستند اکثرآنها ریشه در روستا دارند این همه فعالیت و فداکاری که ازمن مشاهده می کنید اوج رحم و غیرت و خجالت یک روستائیست دوباره زیبائی به روستا ها برمی گردد
به شرط اینکه صخا و تائب تقویت شوند چون کشاورزان و دامداران یک صخا و یک تائب در هر روستائی می خواهند که آنها چشم و امید به یک مجموعه ای داشته باشند
یک چراغ پرنوری باید درروستاها باشد یک تنور گرمی باید باشد یک کسی باشد که به فکر خشنود کردن قلبها باشد به فکر گلستان کردن روستاها باشد و آن شخص فداکار هم حمایت و همکاری می خواهد عنایت و توجه می خواهد
صخا خدمتی همراه باصداقت و ایمان می باشد تائب فداکاری کرد شما هم همکاری کنید