خورشید باش همچون صخا
عارف و عاشق و شاعر و نویسنده و فداکار شدم تا خورشید شوم تا برمردمان بتابم به این صفات خودم را مزین کردم تا اگر یک روز هم خواستم برمردمان نتابم نتوانم راه برگشت نداشته باشم از هیچ کس و هیچ چیز نتوانم دلگیر و افسرده شوم
خورشید شدم تا اگر نخواستم برمردمان هم بتابم نتوانم چراغی روشن کردم تا به مردم نور و گرما بدهد و از همه خورشیدهای جهان می خواهم حمایت و همکاریم کنند تا پرنور شوم تنها یک سوپرپولدار می تواند با عنایت و حمایت خودش همه را عاشق صخا کند همه را عاشق علم و عرفان و عشق و صداقت و ایمان کند من از این دنیای بزرگ فقط یک ابرمیلیاردر و یا یک سوپرپولدار می خواهم تا بتوانم همه را عاشق صخا کنم همه را خشنود کنم روستایم را گلستان کنم
من برای خشنودی خانواده فداکارم که مثل شیر با وجود همه شیطنت های موجود این چراغ را روشن نگه داشتند در اوج عشق از خداوند یک سوپرپولدار تقاضا کردم خدا بزرگ است مگر می شود تقاضای بندگانش را اجابت نکند آنهم بنده ای که خودش را عاشق کرده است و به آب و آتش زده است
شاهکار کرده است و بسیاری از بزرگان اعتراف می کنند
من خانواده ای دارم که نظیرشان در جهان نیست صددرصد خودشان را وقف چراغی که بزرگترشان روشن کرده است کرده اند تا بدرخشد
و به مردمان نور و گرما بدهد آفرین به تائب آفرین به صخا آفرین به خانواده ای فداکار که همگی عاشق خداوند هستند و برای خشنودی قلب سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم اعتبار و آبروی خودشان را صددرصد خرج کرده اند
گل کاشتن توی کویر سخت است اما با صخا نشان دادم که می شود حتی در کویر هم گل کاشت (تائب)