محمود معظمی حمایت از افراد علاقمند
۱ـ هدفهایتان را بنویسد؛ به جهان هستی بگویید، دقیقا چه میخواهید. (برای آگاهی از نحوۀ صحیح انتخاب هدفها و هدفگذاری موثر، میتوانید سمینار هدف را ببینید.)کاری که تائب سالهاست با صخا انجام داده است بسیار خوشحال شدم
حمایت از افراد علاقمند شعار محمود معظمی است من با مطالعه و بررسی در ایشان با همان نگاه اول و چند جمله و شعار معروفش عاشقش شدم و از طرفداران ایشان هستم من انسانهای عاشق و فداکار را دوست دارم مخصوصا کسانی را که عاشق حمایت و همکاری از فداکاران هستند
امیدوارم سلام و درود گرم و خالصانه من در اوج فعالیت و فداکاری در قالب قرض الحسنه و خیریه که هدفم صلح و دوستی و گلستان کردن روستاهای جهان و خشنود کردن قلب سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم است به ایشان برسد و از حمایت و همکاریشان در صخا بهره مند شویم
تا با خدمات راحت و آسان ایشان و امثال این عزیزان را شاد و خرسند نمائیم
داستان صخا را به گوش محمود معظمی برسانیم (تائب)
![Image result for صخا](http://uupload.ir/files/s76e_1252.jpg)
۳ـ در سال نود و دو با خودتان قرار بگذارید تنها کارهایی را انجام دهید که سبب شوند رابطه شما با خودتان بهتر شود و احترام به خودتان فزونی یابد. کارهای غلط و ناروا و خطا را نهتنها به خاطر ترس از جهنم، خدا و قانون و حرف مردم، بلکه بهخاطر خودتان انجام ندهید و از آن دوری کنید. (تا حد ممکن ولی دستکم آگاهانه خطا نکنید. پیشنهاد میکنم در همین زمینه، پیام نوروزی مکتب کمال را اینجا مطالعه کنید یابشنوید.)
۴ـ برای رشد و یافتن راههای آسان و خوشآیندتر و ماندگارتر وقت بگذارید و برایشان بودجه در نظر بگیرید. هیچکس در این جهان برای شما موثرتر و مهمتر از خودتان نیست. روی آن سرمایهگذاری کنید. این پُرسودترین سرمایه گذاری جهان برای شماست. (یکی از بهترین سرمایهگذاریها روی خودتان، شرکت در دورۀ ۱۲ گام است.)
مدتی پیش که در آنجا بودم. هوا کمی برفی و تاریک بود و من منتظرِ یکی از دوستانم بودم. ایشان به همراه ماشینی که کرایه کردهبودند، از کوچه گذشته بودند و راه را گم کردند؛ راننده با ماشین در چاله افتاده بود و نمیتوانست از آن بیرون آید.
![](http://moazami.ca/pe/images/stories/divider_line.png)
زنگ زدیم و یکی از همسایهها آمدند و به بقیه خبر دادند. در این هنگام، از یک موتورسواری که در هوای برفی کلاهی بر سر داشت و از آنجا عبور کرد، درخواست کردم به ما کمک کند.
به او گفتم: برادر میتوانی به ما کمک کنی که ماشین را دربیاوریم؟
موتورش را پارک کرد و گفت: مگر میشود کمک نکرد؟!
خیلی برایم جالب بود که چنین فرهنگ قشنگی دارند.
واقعه این بود که در شبی برفی و تاریک، ماشینی در چاله افتاده بود. راننده به مسافر غرغر میکرد که ایشان مرا در چاله انداخت!
مسافر میگفت: شما که راننده هستی باید تشخیص بدهی که کجا باید بروی.
از طرف دیگر، مسافر احساس گناه میکرد که منِ میزبان در سرمای بیرونم و ایشان در خانه است.
یکی از همسایهها که آمده بود، میگفت: آقا حالا چه وقتِ افتادن در چاله است؟!
یکی دیگر از همسایهها میگفت: آخر اینجا جای چاله است؟!
دیگری میگفت: آقای راننده مگر تو چشم نداری؟
دیگری میگفت: خب همسایهها پول بگذارند و اینجا را درست کنند.
آقای موتورسوار، خوشحال بود که میتواند کمک کند و کسی را از چاله دربیاورد.
خلاصه چندتا از همسایهها آمدند و هر چه تلاش میکردند، ماشین از چاله درنمیآمد.
هر کسی یک حرفی میزد و یک برداشتی داشت و من که همیشه دنبال موضوع و سوژه هستم، دیدم که هر شخصی از یک واقعه ثابت تفسیرهای گوناگون دارد.
سرانجام آقای موتور سوار گفت: من یک رانندهی نیسان سراغ دارم.
به او زنگ زد و او هم با نیسان آمد و طنابی آورد و به ماشین بست و ماشین را بیرون کشیدند.
رانندهی ماشینی که در چاله افتاده بود، آنقدر در بیرون آمدن از چاله عجله داشت که حتی وقتی ماشینش از چاله درآمد، باز هم گاز داد و زد به سپرِ نیسان! و راننده نیسان عصبانی شد که ما نصفِ شبی آمدهایم به تو کمک کنیم و تو سپرِ ماشینِ ما را هم خراب کردی!
حقیقتاً راننده باید پولِ راننده نیسان را میداد!
من پولی همراه نداشتم برای همین راننده نیسان را به منزل دعوت کردم که بیاید و چیزی بخورد و کمی استراحتی کند.
تشکر کرد و بعداً هم متوجه شدم که از قهرمانانِ ورزشیِ سابقِ کشور بودهاند و با هم دوست شدیم.
وقتی آمد به ویلا، نشست و گفت: من خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم. اتفاقاتی که رخ داد، سببِ آشناییِ من با شما شد. بعد به دوستِ من گفت: رانندهی شما زد به سپرِ ماشینِ ما (در واقع خسارتی هم میخواست از مهمانِ من بگیرد).
من دیدم که مهمانِ من از یک طرف احساسِ گناه میکند و از طرف دیگر احساس اجحاف میکرد که چرا این مسئله دارد به او تحمیل میشود و از یک طرف احساس گناه میکرد که چرا منِ میزبان درگیرِ این ماجرا شدهام؟!
راننده تاکسی هم احساس اجحاف میکرد که چرا آدرس غلط به او داده بودند.