داستان صخا عجیب بوی اشعار حافظ می دهد
روزگاریست که در میخانه خدمت می کنم درلباس فقر کار اهل دولت می کنم
با صبا افتان و خیزان می روم تا کوی دوست واز رفیقان ره استمداد همت می کنم
تفسیر عرفانی
1. مدت زمانی می گذرد که در میکده و خرابات خدمت می کنم و با وجود درویشی و نیازمندی و فقر، مناعت طبع دارم و کار توانگران و سعادتمندان را انجام می دهم و از دولت رندان و صاحبدلان بهره مندم.
2. نمی دانم کی می توانم معشوق زیبا را چون قرقاولی خوش پرواز در دام وصل بیاورم، در کمین نشسته ام و منتظر فرصت مناسبی هستم.
ای خدای بخشنده ی که ستار العیوب هستی و عیب ها را می پوشانی! چشم مردم بدبین و بدگمان را از این گستاخی ها و گناهانی که من در خلوت و گوشه ی تنهایی ام انجام می دهم، بپوشان.
روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم *** در لباس فقر، کار اهل دولت می کنم
تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام *** در کمینم و انتظار وقت فرصت می کنم
واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن *** در حضورش نیز می گویم نه غیبت می کنم
با صبا افتان و خیزان می روم تا کوی دوست *** وز رفیقان ره استمداد همّت می کنم
خاک کویت زحمت ما بر نتابد بیش از این *** لطف ها کردی بُتا تخفیف زحمت می کنم
زلف دلبر، دام راه غمزه اش تیر بلاست *** یاد داری دل که چند نیت نصیحت می کنم
دیده ی بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش *** زین دلیری ها که من در کنج خلوت می کنم
حافظم در مجلسی دُردی کشم در محفلی *** بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می کنم