ریاضت های سخت و جان شکار تائب عاشق و عارف
پرطاووس قشنگ است به کرکس ندهند
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد زخاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
نه هردرخت تحمل کند جفای خزان غلام همت سروم که این قدم دارد
یک دل دریا و یک قلب شیرمی تواندبرای مردم چراغی روشن کند مردم کجا خبر از محنتها ورنجهائی که در راه صخا از مغرضان و مغروران و منفوران کشیدم و چشیدم دارند
سال 1385اوج ارائه خدمات بدون چک و سفته و بدون کارمزد صخا بود تا اینکه یک روز دیدم معوقات غیر طبیعی می باشد و عدم حمایتها و همکاریهاست و ضدهمکاریها هم بالا گرفت و برداشت از حسابها هم زیاد شده است خدایا چکار کنم چه شده است اوج ریاضتهایم شروع شد بیهوده عارف نشده ام و در سطح جهانی تابان و درخشان نشده ام
زنگ زدم به دو سه نفر از عزیزان ازجمله یکی از عزیزان اهل تسنن و مبالغی را جهت تقویت صخا واریز کردند نزدیک به پنجاه شصت ملیون تومان که برای آنروزها خیلی زیاد بود پانصد ملیون تومان امروز بود
اوضاع آرام شد و پنج شش ماه که گذشت مردم برگشتند افتتاح حساب زیاد شد و تقویت حسابها و برگشت وامها و دیرکردها هم خوب شد و سرمایه ما رشد چشمگیری داشت و توان ما در پرداخت وامهای درشت بالا رفت بطوری که سی ملیون تومان هم بدون کارمزد به حسابهای خوب دادم
پیگیر قضیه شدم روستا کوچک است خبرها خوب و بد درز پیدا می کند و می رسد داستان روشن شد چند نفر از مغرضان شبانه جمع شده بودند و برعلیه من سم پاشی و جوسازی کرده بودند و دروغهائی برای صخا گفته بودند و از طریق زن و بچه هایشان پخش کرده بودند
که کارساز شده بود روزهای اول این شایعات تا پولهای دوستان جهت تقویت برسد سختیهای زیادی کشیدم تا این چراغ را روشن نگه دارم طلاهای زن و بچه هایم را فروختم و به حسابشان در صخا ریختم دخترم هشت نه ساله بود الان شوهر کرده و خداوند را شکر می گویم شوهر مظلوم و ساده و بی ریا و باسواد و بافرهنگیست مهندس حسین کوثری در اداره راه سمنان
خلاصه دخترم دستش را جلو آورد تا دستبندش را در بیاورد گریه اش گرفت جان یک دختر به دستبندش بند است خداوند لعنت کند نامردانی را که دور هم نشستند و شایعاتی کردند غافل از این همه سختی و عذاب بودند لازم به ذکر است آنها کسانی بودند که در مجلس امام حسین برای دختر اماحسین بارها اشکهایشان را دیده ام و ادعای عاشقی به امام حسین هم زیاد دارند واقعا شرم آور است و از اینطرف برعلیه یک چراغ روشن سم پاشی می کنند برعلیه یک فعال و فداکار جوسازی می کنند واگذارشان برخدا من هم دلم به درد آمد به روی خودم نیاوردم و رفتم زیر زمین منزل نیم ساعتی گریه کردم و اشک ریختم هنوز هم از آن روز حالم خراب است ریاضت زیاد کشیدم آتش روشن می کردم زغال داغ کف دستم می گذاشتم اما به این سختی نبود با یک تخم مرغ از این سحر تا سحر بعدی روزه می گرفتم اما به این سختی نبود خلاصه صخا که به حالت عادی برگشت من هم طلاهایشان را برایشان خریدم آری روشن کردن چراغها به این سختی است مخصوصا در روستاها برای همین روستاها تا این حد مشکلات و درد دارند مغرضانی هستند که خداوند لعنتشان کند مانع پیشرفت و رشد و شکوفائیند برعلیه نیکوکاران و فداکاران همیشه شمشیر می زنند
نقش براردان یوسف را قشنگ بازی می کنند من واگذارشان را برخداوند کردم خلاصه من با سختی های زیادی روشن ماندم الان هم به کوری چشم مغرضانی که نانم را دراوج صداقت و ایمان و فداکاری ناعادلانه بریدند و زور گفتند و دستهایم را ناجوانمردانه جدا کردند از ستاره های مشهور دنیا حمایت و پشتیبانی می خواهم تا چشمانشان را از کاسه در بیاورم و کورشان کنم
هرسر موی مرا با تو هزاران کار است ما کجائیم و ملامت گر بیکار کجاست
چراغی را که ایزد برفروزد هرآنکس پف کند ریشه اش بسوزد
داستان صخا را به گوش رهبر پیر و فرزانه برسانیم تا از نزدیک ببیند و بشنود که عده ای ظاهرپرست روستاهای ما را چگونه به آب و آتش می کشند و با نیکوکاران چه نامردیهائی روا می دارند کسانی که اینچنین به مردم و رهبرشان و مسئولان نظام مقدس جمهوری اسلامی خیانت می کنند من درددل زیاد دارم باید دست نیکوکاران در روستاها باز باشد و باید تقویت شوند تا حکومت اسلامی ما تقویت شود در اینصورت مردم خوشحال می شوند و خوشبین می گردند این ایده مرا به گوش رهبر پیر و فرزانه برسانید اجرتان با یزدان پاک
داستان صخا را به گوش دلهای دریا و قلبهای شیر برسانیم (تائب)









