داستان تائب را از زبان خدامی مسئول قرض الحسنه بسطام بپرسیم
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد زخاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
نه هردرخت تحمل کند جفای خزان غلام همت سروم که این قدم دارد
بهر صخا تحقیق لازم نیست همان بهتر که از قرآن بپرسیم
درباره فداکاران از فداکاران تحقیق کنیم (تائب)
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین ازشمع بپرسید که در سوز و گداز است
همه در حمایت از فداکاران بوی برادران یوسف را می دهیم (تائب)
سالها در قرض الحسنه و خیریه صخا و قبل از آن سالها در فرهنگ و ورزش فعال و فداکار بودم و برای تقویت صخا برای پرنور شدن صخا حمایت و همکاری خواستم تبلیغ و تشویق کردم دانشمندان و ثروتمندان و ستاره ها را تحریک و تشویق به حمایت و عنایت خداپسندانه کردم
خدامی مسئول قرض الحسنه بسطام یک انسان بسیار عاشق که باعث خیر و برکت فراوان ازبرای بسطام در شاهرود بود ایشان در تحول بسطام در پیشرفت و رشدو شکوفائی بسطام نقش بسیار مهمی ایفاء کرد
من سالها رفیق ایشان بودم و هستم عاشقش بودم و هستم پدربزرگوار شهید انسانی بی ریا و ساده عاشق قرض الحسنه و خیریه عاشق نماز جمعه و جماعت اهل دل گره گشا و مشکل گشا و نان رسان انساندوست و در عین حال خیر و نیکوکار
من درسهای عشق و عاشقی در علم و عرفان در قرض الحسنه و خیریه را از ایشان آموختم جذب و جلب ابرمیلیاردرها و سوپرپولدارها و بانفوذان و باسوادان و بافرهنگها به بهانه قرض الحسنه و خیریه خداوند مقامش را بالا برده است بالاتر هم ببرد
من به دوستی با ایشان افتخار می کنم و ایشان هم به من لطف و عنایت فراوانی داشتند پس هرکس نیاز به تحقیق از تائب سرپرست عاشق صخا دارد باید از خدامی سوال کند هرچند انسان فعال وفداکار عاشق و عارف و شاعر و نویسنده و سحرخیز و کوهنورد نیازی به تحقیق ندارد
همه این نامها و مقامهای باارزش لطف و عنایت خداوند است که به هرکس نمی دهند
پرطاووس قشنگ است به کرکس ندهند
صخا خدمتی همراه با صداقت و ایمان می باشد تائب فداکاری کردشما هم همکاری کنید
صخا از معجزات علم و عرفان صخالطف و عنایتهای یزدان
حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت
ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
تا درخت دوستی برکی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
تقاضای خویش را بلند بگو تا شاید کسی حرفهایت را بشنود یا اینکه شکار به دام تو بیفتد یعنی اینکه به مقصد برسی این فال را هم به امید این باز کرده ای که دولت و شام نصیبت شود پس آنروز بسیار نزدیک است و تو به بلندترین جای خوشبختی و مقام دست پیدا می کنی
هرچه پیش آید بگو کار خداست کلبه احزان من نامش صخاست
سرزنش ها کرده اند این خارها ای عزیزان لطف او بی انتهاست
خارها را کنده و گل کاشتم چون خداوند عاشق این کارهاست
این سخن را مخفیانه گفته اند او که از ما بهتر و بی ادعاست
صبر برجوروجفای مغرضان کارهرکس نیست این کارخداست
قلبهای شیر را آگه کنید مکر و حیله با فداکاران جفاست
آنکه زندان را گلستان می کند یوسف صدیق و بی روی و ریاست
ای برادرها به من بدکرده اید مطمئن باشید شیطان با شماست
عاقبت بردشمنان ثابت شود اشک مظلومان در آوردن خطاست
کنج فقر و خلوت شبهای تار ورد تائب درس قرآن و دعاست








