گلایه های من و انتقاداتم در دل صخا
در اوج ضعف و ناتوانی و کم سوادی و خلاصه در اوج هیچ بودن شاهکار کردم با اینکه اینهمه دانشمند و ثروتمند و ستاره در روستای خودمان داشتیم من با اینکه هیچ حرفی برای گفتن نداشتم اما فقط با یک جمله زیبای بایزید از خودگذشتی رسیدی اوج گرفتم بال درآوردم و پرپر زدم
و هیچ پرنده ای در اوج نمی بینیم که بال بال بزند اما من در اوج هم بال بال زدم تا پروازم را به همه نشان بدهم و این بال بال زدنها در اوج واقعا شرم آور بود بخاطر ضدهمکاریها و عدم حمایت و همکاریهای ناعادلانه و بی انصافانه سالها بال بال زدم اما پرواز را دوست داشتم عاشق پرواز بودم و هستم آنقدر بال بال زدم تا اینکه به گردشگران و طبیعت دوستان رسیدم
کسانی که قدر این پرواز را می دانند آنها می دانند که این پرواز اگر به اوج برسد نمایش خوبی را در سطح جهانی خواهد داشت و همه را حیران خواهد کرد
به امید آینده ای نزدیک که با توجه و عنایت عاشقان طبیعت و تبلیغ و تشویق این عزیزان آنهمه بال بال زدنهای تائب نتایج درخشانش را همه ببینند سربلند و سرافراز شود تا همه خوشحال بشوند
من این اشاره ها را عنوان می کنم تا به گوش دلهای بیدار و هوشیار برسد و اندکی توجه و عنایت و همکاری می خواهم تا دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های توانمند خداوند شاهد رقص من در اوج باشند
همانطور که عباس برزگرهای زیادی داشتیم که از همین بال بال زدنها و با توجه و عنایت گردشگران دانا و دانشمند به اوج رسیدند و نمایش خوبی اکنون در سطح جهانی دارند و همه به سود و بهره های فراوانی رسیده اند
کسانی که عاشق پرواز باشند هرچند سالها بال بال بزنند بدانند خداوند عاشق پروازشان است و با دستهای غیب کمکشان خواهد کرد همانطور که به عباس برزگرها کمک کرده است تا روستای خودشان را با همین بال بال زدنها آباد کنند و پرندگان عاشق و توانا را از سراسر دنیا متوجه خودشان کنند
این بال بال زدنها خاصیتش همین است که پرندگان عاشق را از سراسر دنیا جذب و جلب می کند و این ارزش دارد بدون حمایت و همکاری نمی شود کاری بزرگ برای روستای خود کرد و این حمایت و همکاریها هم از سوی گردشگران توانا قیمت پیدا می کند چون آنها بهتر و بیشتر از کسانی که در این حوالی و در این اطراف هستند قیمت و ارزش بال بال زدنها را می فهمند و می دانند و پی به عظمت این گونه پروازها می برند
من گلایه ها و انتقاداتم را از باسوادان و بافرهنگهای روستایم به خداوند می کنم آنهم در دل کوههای ابرسج و با ساعتها راه رفتن آنقدر می روم و درددل می کنم تا زمانیکه دلم خنک می شود چون تحمل ضدهمکاریها و عدم حمایت و همکاریها آنهم در اوج گره گشائی و نان رسانی و مشکل گشائی سخت و جان شکار است اصلا نمی شود تحمل کرد اما این فقط لطف خداست که قابل تحمل می کند چون کفر انسان از یک دنیا ناسپاسی و بی توجهی در می آید هرجور انسانی که باشی باز کفرت را در می آورند حتی اگر در حد و اندازه پیامبری همچون موسی باشی باز از گوساله پرستان کفرت در می آید آخر ناسپاسی هم حدو اندازه ای دارد انسان عاشق در اوج صداقت و ایمان و فداکاری حتی یک سرسوزن انتظار و توقع بی تفاوتی و بی توجهی و ضدهمکاری را ندارد و وقتی که با یک دنیا عدم حمایت و عنایت و همکاری مواجه می شود مگر می شود کفری نشوی موسی هم کفرش در آمد چه برسد به امثال تائب که انگشت کوچک موسی نمی شوند و تاب و تحملشان به اندازه یک سرسوزن استقامت موسی و دیگر پیامبران نیست و نخواهد بود
برای همین می گویند اگر تائب از غم و غصه بخیلان و هوسبازان در طول این سالها روزی هزار بار بمیرد و باز زنده شود رواست و بجاست صبر و شکر جمیل آنهم در زیر سایه فرهنگ و ورزش و قرض الحسنه و خیریه واقعا حدی دارد انصافا اندازه ای دارد
من همه درددلهایم را یک روز به گوش قاصدکی در خانه کوهنوردان ابرسج خواندم و به باد سپردمش و دقایقی نگاهش کردم تا از نظرم پنهان شد تا به گوش خداوند و فرشتگان و بندگان توانای خداوند در سراسردنیا برساند عکسش هست عکس آن قاصدک را آنروز در خانه کوهنوردان گرفته ام و در موبایلم ذخیره کرده ام عکس آن قاصدک را برای روزهای روشن یادگاری خواهم داشت تا به همه دنیا نشانش بدهم آنروز خیلی اشک ریختم و با خداوند صحبت کردم که یکدفعه ان قاصدک را باد به من رساند و من همه غصه های آنروز را به گوشش زمزمه کردم و رهایش کردم
درددلهای فداکاران واضح و روشن است در داستان یوسف و برادران مثل روز روشن است و اکنون تائب با یک دنیا درددلهائی که بیشتر شبیه یوسف است امیدوارم خداوند عزیز مصری هم داشته باشد برای تائب ما در صخا و در روستای ابرسج تا مظلومیت و معصومیت و غربتش بعد از سالها تحمل جوروجفاهای شرم آور برهمه معلوم شود و دستهای غیب خداوند را یکبار دیگر و اینبار در روستای ابرسج از آستین تائب عاشق و شاعر و عارف و نویسنده و فداکار و سحرخیز و کوهنورد ببینند امیدوارم و سالها در انتظار چنان لحظه ای تابان و درخشان ثانیه ها را می شمارم الهی
