اگر دوست داریم در سطح جهانی به شهرت برسیم
اگر واقعا دوست داریم در سطح جهانی به شهرت و محبوبیت برسیم به نام و یاد خداوند شروع کنیم دعا و آرزو کنیم حتما برآورده و مستجاب خواهد شد دعا کنیم خداوند راههائی را که انسانهای مشهور و محبوب را به این مقام رسانده برای ما هم باز نماید
آنها عشق و علاقه به بندگان خوب خدا در سراسر دنیا داشته اند عاشق صلح جهانی بوده اند و برای این منظور بی نهایت تلاش کرده اند
آنها عاشق نان رسانی و گره گشائی و مشکل گشائی بوده اند و در این راه بی نهایت سعی کرده اند و البته موفق هم بوده اند و با اعمال و رفتار خوبشان محبوب عالم شده اند و به شهرت رسیده اند
بدون زحمت و تلاش نمی شود به اوج شهرت و محبوبیت رسید باید فعالیت و فداکاری کرد
باید نتایج درخشان این فعالیت و فداکاری را به ثبت رساند و درج کرد و به همه دنیا نشان داد هرچه بیشتر و بهتر تلاش کنیم زودتر به نتیجه می رسیم آنهاسالها بی خوابی کشیده اند و اسیر هوا و هوسهای زودگذر دنیا نبوده اند و به جای این حرفها به فکر دردمندان و مظلومان و معصومان بوده اند
و سالها فکر و اندیشه خودشان را بکار گرفتند تا راهی برای حل مشکلات مردم پیدا کنند
تائب سرپرست صخا هم بعد از سالها بی خوابی و فعالیت و فداکاری صاحب یک ایده ناب مثل صخا در روستای خودش ابرسج شده است و سعی و تلاش در تقویت و پرنور شدن این ایده دارد تا با سربلندی در این آزمایش الگوی همه روستاها بشود و در حل مشکلات مردم بدنبال راههائی است که نتایج درخشانی داشته باشد و به جذب و جلب توانمندان همت و کوشش دارد تا بوسیله آن عزیزان ایده اش را پررنگ نماید
تائب از کودکی دوست داشت به شهرت و محبوبیت برسد و دوست داشت با یک ایده ناب و ارزشمند دعا و آرزویش برآورده بشود برای همین در زمینه قرض الحسنه و خیریه و فرهنگ و ورزش مخصوصا کوهنوردی و پذیرائی از گردشگران بی نهایت فعالیت و فداکاری کرد و حتی بالاتر از توانش کوشش نمود
بطوری که هیچ کس قادر به انجام کارهائی که تائب در ابرسج کرده است نبوده و نیست و هیچ کس اینهمه اذیت و آزار ها را نمی توانست تحمل کند و تاب و طاقت بیاورد اما تائب از برکت سحرخیزی و کوهنوردی به این مهم نائل گردید
در روستاها مشکلات و نقاط ضعف هائی هستند سوء تفاهم هائی وجود دارند انسانهای بسیار بسیار بدی هستند که بااینکه ده بیست درصد بیشتر نیستند اما هرکدامشان به اندازه هزاران نفر اذیت و آزار و تخریب و تحقیر و تضعیف دارند که فقط با سحرخیزی و کوهنوردی می شود تحملشان کرد در غیر اینصورت به هیچ وجه نمی شود و هرانسانی جا می زند و کم می آورد و فقط یک عاشق و عارف و شاعر و نویسنده و سحرخیز و فداکار و کوهنورد می تواند از پس این مشکلات و این انسانهای مغرض و مغرور و منفور بربیاید
و تائب اینچنین شد که از برکت دعای سحرگاهان در کوه و بیابان و درددل با خداوند توانست راههایش را پیدا کند و با انسانهای تازه و توانا اهدافش را به پیش ببرد با دوستان بسیارعاشق و بی نظیر و تشنه محبت و انسانیت و شرافت کارهایش را به پیش ببرد تا اینکه کم کم به شهرت و محبوبیتی که سالها در انتظارش بود و توقعش را داشت برسد و سرافراز و سربلند بشود و همه را خشنود گرداند مخصوصا سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم را در این راه هم از هیچ کوششی دریغ نمی ورزد و از هیچ جوروجفا و آسیبها و ضررهائی نهراسید و نترسید و نلرزید خسته شد اشک ریخت عصبانی شد کفرش در آمد اما ایستاد و ادامه داد و هربار بعد از مدتی استراحت باز از خداوند کمک خواست و ادامه داد
یوسف اگر به شهرت و محبوبیت رسید از سد بخیلان و هوسبازان و از پاپوش آنها گذشت صبر و شکر جمیل کرد سالها شکنجه شد تا خورشید از پشت ابرهای تیره و تار بیرون شد و حقیقت آشکار گردید امثال تائب هم که در روستاها غریبانه و گمنام و بدور از چشمهای ستاره های محبوب و توانا فعالیت و فداکاری می کنند کار برایشان سخت است تا روزی که داستان مظلومیت و معصومیتشان به گوش دلهای دریا و قلبهای شیر برسد و حمایت و یاری بشوند
و چون بدور از چشم دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های محبوب پروردگار مظلومانه و بی گناه با سختی هرچه تمامتر فداکاری می کنند طبیعتا بخیلان و هوسبازان هم سوء استفاده کرده و بیشتر و بهتر و راحت تر اذیتشان می کنند و حق و حقوقشان را سالها ضایع و تباه می کنند
و این برای یک فداکار مثل تائب که فقط انتظار و توقعش از اوج صداقت و ایمان و فداکاری سربلندی و سرافرازیست و سالها بخاطر سوء استفاده مغرضان و مغروران و منفوران برعکس این شدن و دیدن خیلی خیلی سخت و جان شکار است و هرروزش انگار یک سال می گذرد اما چاره ای نیست و به یاد یعقوب نبی و یوسف صدیق استقامت می کند چون می داند طبق وعده های خداوند بالاخره پیروز می گردد و دستهای غیب یاریش می کنند
چون روزی دو سه بار داستان یوسف را می خواند و می بیند که چگونه ده بیست درصد بخیل و هوسباز یعقوب و یوسف را سالها مظلوم و بی گناه در آتش ناجوانمردی خودشان سوزاندند و خداوند هم ناظر و شاهد این بازی شوم بود تا روزی که تمام شد و تائب هم امیدوار به همین نگاه خداست که سالها در کلبه احزان و کنج زندان با یعقوب نبی و یوسف بود و دلش را سالهاست به همین نگاه پروردگار خوش کرده است و فقط فعالیت و فداکاری می کند