حوصله داشته باشیم
هرکس در هرسن و سالی که هست خوب سزا و پاداش خوبها و بدیها را دیده است و خاطرات و داستانهای فراوانی در همین زمینه دارد هرکس اگر یک کتاب برای خودش بنویسد و ارائه بدهد می تواند تجربیات نو و تازه ای را به دیگران منتقل کند خاطرات تلخ و شیرین فرقی نمی کنند اعترافات بسیار خوب و بد باز هم فرقی ندارند مهم الگو بودن برای آیندگان است
یوسف صدیق بی گناه در زندان افتاد و سالها صبر و شکر جمیل کرد و در اوج گرفتاریهایش باز دیگران را اطرافیانش را تشویق و تحریک به خداشناسی و خداپرستی می کرد جائی که اصلا نمی شد اسم و نامی از خداوند آورد چون همه در اوج عصبانیت زندانی بودند و هیچ کس حوصله این حرفها را نداشت البته حق هم داشتند هرسخن جائی و هرنکته مکانی دارد آنها حق داشتند با خودشان به خداوند شک کنند و کفر بگویند چون تاب و تحمل زندان و اسارت بسیار سخت است اما چه اندازه خوب است حتی در زندان مثل یوسف باشیم و از یوسف الگو بگیریم این برای ما بهتر است که حوصله داشته باشیم بزرگ فکر کنیم و هرگز ناامید نباشیم تا خداوند به وقتش درهای خیر و برکت و رحمت و عزت را باز نماید و همه آزاد و رها از درد و غم و اندوه بشوند
منظور امثال یوسف همین بود که درد و رنج زندان بس است کافیست دیگر غم و اندوه و کفر و ناسپاسی را برآن اضافه نکنیم که جسم و روح ما را می خراشد و از بین می رویم هراندازه هم سخت باشد هراندازه هم جان شکار باشد برای یوسف صدیق هم بود پس بهتر است به تقلید از یوسف پیامبر در اوج مشکلات و دردها به خداوند پناه ببریم و از ایشان ایمان و همت و قدرت بخواهیم
در کارهائی مثل کار تائب سرپرست مجموعه صخا که با مردم سرو کار دارد و مشکلات زیادی هم وجود دارند باز هم با صبر و شکر جمیل بهتر می شود دیگر با ضدهمکاری و عدم حمایت و عنایت و همکاری با فداکاران کارها را سخت تر نکنیم مشکلات یک عاشقی مثل تائب دلسوز و غمخوار را در اوج صداقت و ایمان و فداکاری بیشتر و بیشتر نگردانیم کسی که می خواهد همه به سعادت و خوشبختی برسند روستاهایمان گلستان بشوند دلهای سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم را شاد و خرسند می خواهد برای همه دردها و رنجها و نقاط ضعف و نقاط قوت هم بعد از یک دنیا همت و تلاش دست به دامان خداست و از خداوند که بهترین حامی و پشتیبان است قوی و عزیز است دانا و تواناست طلب کمک و یاری می نماید به یاد خداوند و به عشق مردمان کار می کند
حوصله داشته باشیم و زحمت بکشیم در راه تقویت فرهنگ و ورزش به آب و آتش بزنیم حتما یک روز و یک شب نتیجه سالها فعالیت و فداکاری را خداوند می دهد این وعده خداست محکم و استوار است هرچند که دیر و زود دارد اما عاقبت با نیکوکاران است این مهم را دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های بزرگی که این روزها را تجربه کرده اند و بعد از شکست های فراوان توفیق عزت و ثروت و قدرت یافتند بهتر و بیشتر درک می کنند زودتر می فهمند تائب برای همین اصرار و پافشاری می کند که داستان فعالیت و فداکاریش به گوش این عزیزان برسد چون تائب در اول راه عزت و قدرت و ثروت قرار دارد و آنها به این قله رسیده اند اگر آنها حمایت و عنایت و همکاری کنند امثال تائب خیلی زودتر به این قله می رسند و بسیاری را هم با خودشان به قله می برند
صخا خدمتی همراه با صداقت و ایمان می باشد تائب فداکاری کرد شما هم همکاری کنید
این بیت شعر تائب را که یک نویسنده و شاعر و عاشق و عارف است فداکار است سحرخیز و کوهنورد است همه می فهمند درک می کنند هرکسی می تواند یک کتاب در باره این بیت تفسیر بنویسد مخصوصا کار آفرینان بزرگ دنیا که با سختی های فراوان و با ضدهمکاریها و عدم حمایت و همکاریهای شرم آور به قله افتخار و عزت رسیده اند پس دعوت من از آنها یک ایده بسیار ارزشمند است اگر خوب به مطالعه و بررسی اش بگذاریم
من بعد از سالها نقطه ضعف مهم فداکاران را فهمیده ام که این ایده را ارائه نموده ام حمایت و همکاری با فداکاران پوششی مناسب برنقاط ضعف نیکوکاران عالم است که نقاط قوت را در یک چشم به هم زدن تقویت می کند امتحان کنیم خواهیم دید پس در تحریک و تشویق دانشمندان و ثروتمندان و ستاره ها به سود فداکاران از هیچ کوششی دریغ نورزیم داستانشان را خیلی زود به گوش آن عزیزان برسانیم هرچند خداوند خودش بهترین شکل را برای رساندن داستان عاشقان بی گناه در داستان یوسف و عزیز مصر ارائه نموده است حتی در خواب این داستان یوسف به گوش عزیز مصر رسید
دعا و آرزوی تائب سرپرست صخاست که داستان فعالیت و فداکاریش در طول این سالها به گوش بندگان توانای خداوند در سراسر دنیا برسد تا سرافراز و سربلند شود و همه را خشنود گرداند
برای حوصله داشتن و حوصله کردن تائب راههای زیادی رفته است که بهترینش همین است که روزی دو سه ساعت در کوه و صحرا با خداوند تک و تنها درد دل کنیم و التماس و خواهش نمائیم تا مستجاب و برآورده بشویم اینچنین زیبا و قشنگ تائب از خداوند طلب حمایت و همکاری و جذب و جلب دلهای توانگران را دارد
چه اشکالی دارد تائب در کوه و صحرا می رود و چشمش به کبکها می افتد از آنها می خواهد داستانش را به گوش بندگان توانای خداوند در سراسر دنیا برسانند چشمش به بز و میش های کوهی می افتد و از آنها می خواهد لب رودخانه می نشیند و دعا ها و آرزوهایش را به آب روان می گوید تا به دریاها برسانند به سبزه ها و درختان و گیاهان و گل و گیاهان صحرائی بسیار زیبا و قشنگ می گوید آنها هم بهترین هستند شاید ما احساس نکنیم اما واقعا این احساس با آنهاست و آنها پندار و گفتار و کردار نیک و خوب و بد ما را ثبت و درج می کنند و به گوش عالم و آدم می رسانند
حتی ساعتها با مورچه ها درددل کرده ام و نقاط قوت و ضعفم را به گوش آنها خواندم تا به همه عالم برسانند حتی به گوش قاصدکی خواندم و در باد رهایش کردم آنقدر نگاهش کردم تا از نظرم ناپدید شد اما امیدوارم صددرصد اعتقاد دارم که همه اینها پیام رسان خوبی در سراسر جهان هستند خواهیم دید