گیرم که
گیرم که هزار مصحف از بر داری با خود چه کنی که نفس کافر داری
سر را به زمین چه می نهی بهر نماز آن را به زمین بنه که در سر داری
گیرم که موفق شدیم و نقشه ها و حیله ها و همت و فعالیت و تلاشهایمان نتیجه داد و یوسف را به چاه انداختیم با هزاران وسوسه و توجیه و تفسیر این کار را انجام دادیم با عواقب شوم آن چه خواهیم کرد گیرم که سالها هم در خوبی و خوشی عمر گذراندیم و کسی هم نفهمید که چه کار زشتی انجام داده ایم اما خدائی که خوبیها و بدیها را رو می کند با ایشان چه می کنیم
گیرم که یک عاشق را در اوج صداقت و ایمان و فداکاری موفق شدیم تحقیر و تخریب و تضعیفش کنیم ولی عاقبت شومی که در انتظار ماست با آن چه خواهیم کرد با همه این کارهائی که کرده ایم و قرار است آثارش به خودمان و زن و بچه هایمان برگردد و چوب انکار و حاشا و نا جوانمردیهای خودمان را بخوریم جواب زن و بچه های بی گناه خودمان را که قربانی هوا و هوسهای شرم آور ما شده اند چه باید بدهیم
وقتی مردم بفهمند که بزرگترهای مکار و فریبکار و بخیل و حسود و مغرض و مغرور و منفور داشتیم این بچه های معصوم چه باید بکنند آیا نباید فکر عاقبت را از همان ابتدا کنیم و به جای جوسازی و حقه بازی و حیله به فکر فرهنگ و ورزش باشیم
به فکر کار آفرینی و اشتغال باشیم در اندیشه تقویت و پرنور کردن فعالان و فداکاران دلسوز و غمخوار به آب و آتش بزنیم اگر طالب بهشت برین هم باشیم این کارها و این قدمها که ارزش و ثواب فراوانتری دارند و بردشان بسیار بسیار زیادتر است
از آن عبادتهای ظاهری که سودی هم برای سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم ندارند استفاده ای ندارند و کمکی به تقویت و پرنور کردن فداکاران و کار آفرینان نمی کنند
باید بهتر بیندیشیم قدمهائی برداریم عبادتهائی انجام بدهیم که در راه گره گشائی و نان رسانی و مشکل گشائی موثر و مفید باشند و از آن قدمهائی که هیچ سود و منفعتی در راه خدمت به بندگان خداوند ندارند دوری کنیم و خودمان را خسته و مسخره و ذلیل نگردانیم
عبادتهائی انجام بدهیم که روزبروز ما را بزرگتر نماید و در سطح جهانی بدرخشاند نه آن عبادتهائی که روزبروز ما را کوچکتر و کوچکتر گرداند تا جائی که از چشم همه دنیا بیفتیم و از نگاه بزرگان دنیا طرد و پست و حقیر بشویم
و من در بزرگ شدن خودم همت و تلاش می کنم و بدنبال راههائی هستم تا روزبروز خودم را بزرگتر و بزرگتر گردانم که در سایه این بزرگی همه را بهره مند گردانم توجهات جهانی را باید جذب و جلب کنم این دین من است این فرهنگ من است
تا از هرکسی از هر انسانی یک چیزی برای بزرگتر شدن یاد بگیرم بیاموزم تا با انسانهای باسواد و بافرهنگ و البته دانا و توانا از سراسر دنیا جای مغرضان و مغروران و منفوران جای بخیلان و هوسبازان پست فطرت را در زندگی خودم پر نمایم
که به سعادت و خوشبختی و بهشت برین در همین دنیا و آن دنیا برسم من عاشق بهشت هستم اما همین دنیا بهشت را می خواهم و دعا و آرزوی من همین است نه تنها برای خودم زندگی را بهشت می گردانم که برای همه این بهشت را می خواهم و این با جذب و جلب دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های بزرگ دنیا امکان پذیر می باشد
یکی از دعا ها و آرزوهای تائب زیارت قبر ابوسعید ابوالخیر بود و هست ایشان سخنان جالب دارد که من در اوایل راه عرفانم در اوج جوانی اشعار و سخنانش را زیاد مورد مطالعه و بررسی قرار می دادم و بهره می بردم خیلی آرزوی زیارت قبر ایشان را داشتم اما امکانات و شرایط من و فاصله ام از ایشان دور است و همین جا بارها و بارها روح خودم را برمهنه برسر قبر این بزرگوار می فرستادم و فاتحه نثارش می کردم من عاشق ابوسعید ابوالخیر بوده و هستم چه اندازه بزرگوار هستندایشان
ابن سینا پس از دیدار با ابوسعید گفتهاست:
هر چه من میدانم او میبیند.
هرمان اته، خاورشناس نامی آلمانی دربارهٔ شیخ ابوسعید ابوالخیر مینویسد:
وی نه تنها استاد دیرین شعر صوفیانه بهشمار میرود، بلکه صرف نظر از رودکی و هم دورههایش، میتوان او را از نوآوران رباعی، که زاییده طبع است، دانست. نوآوری او در اینگونه شعر از دو جایگاه است: یکی آن که وی نخستین شاعری است که شعر خود را فقط به شکل رباعی سرود. دوم آنکه رباعی را بر خلاف پیشینیان خود نقشی از نو زد، که آن نقش جاودانه ماند. یعنی آن را کانون اشتعال آتش عرفان وحدت وجود قرار داد و این نوع شعر از آن زمان نمودار گمانهای رنگین عقیده به خدا در همه چیز بودهاست. نخستین بار در اشعار اوست که کنایات و اشارات عارفانه به کار رفته، تشبیهاتی از عشق زمینی و جسمانی در مورد عشق الهی ذکر شده و در این معنی از ساقی بزم و شمع شعلهور سخن رفته و سالک راه خدا را عاشق حیران و جویان، میگسار، مست و پروانه دور شمع نامیده که خود را به آتش عشق میافکند.
دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت اشکم همه در دیدهٔ گریان میسوخت میسوختم آن چنانکه غیر از دل تو بر من دل کافر و مسلمان میسوخت.