یک ایده پرداز نه چندان مشهور تائب
یک ایده ناب آنهم در یک روستا از یک ایده پرداز عاشق و دلسوز و غمخوار چگونه می تواند صاحب نام و شهرت و محبوبیت بشود
این بستگی به توجه و عنایت بی حد و اندازه دارد مخصوصا از سمت و سوی با سوادان و بافرهنگهای آن روستا مخصوصا از سمت و سوی دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های آن روستا که لازم است قدر و ارزش این موقعیت را بدانند و به دیگران هم برسانند
وقتی که یک انسان فعال و فداکار پیدا می شود و برمشکلات از همه بهتر و بیشتر استقامت و بردباری دارد طبیعتا حقش هم هست که بی نهایت مورد توجه و عنایت و همکاری قرار بگیرد تا این ایده و این ایده پرداز تقویت و پرنور بشود روستاهائی که ارزش و قیمت ایده پرداز خودشان را دانستند امروز صاحب شغلهای جدیدی هستند امروز صاحب نام و نشان و اعتبار در سطح جهانی هستند و روزبروز هم بهتر و بالاتر می روند چون توجهات بیشتر می شود
پولهای بیشتر جذب و جلب این روستا می گردد و نیازهای گردشگران می طلبد که هتل های جدید و زیبا بنا بشود سرمایه گذاران ترغیب و تشویق و تحریک می شوند همه تحریک می شوند تا مکانهائی را جهت اسکان گردشگران آماده نمایند و از مزایایش بهره مند بشوند
این تقدس یک ایده پرداز در همه جاری می شود و همه شروع به فعالیت و فداکاری می کنند
پس وظیفه توانمندان روستا سنگین است تا با حمایت و همکاری گرم و بی ریای خودشان همه را تحریک نمایند و ارزش و ثواب فراوانی را از این جهت نصیب و روزی اموات خودشان می کنند
وقتی یک ایده پرداز به شهرت برسد از غربت و تنهائی بیرون بیاید توجهات دانشمندان و ثروتمندان و ستاره ها را به سمت و سوی خودش جلب می کند و خیرات و برکات زیادی از این ناحیه نصیب روستا و اهالیش می شود
فداکاران و مجموعه های انساندوستانه در روستا تقویت و پرنور می شوند پس در این راه از هیچ کوششی نباید دریغ ورزید و این بهترین نعمت است که خداوند نصیب و روزی یک روستا و مردمانش می کند
محبوبیت و شهرت یک ایده پرداز مهم است واجب و الزامی است و این مهم در پیشرفت و رشد و شکوفائی یک روستا موثر و مفید می باشددر جذب و جلب انسانهای دانا و توانا از سراسر ایران و جهان موثر می باشد پس در تقویت و پرنور شدن یک انسان ایده پرداز در روستای خودمان از هیچ گونه حمایت و عنایت و همکاری دریغ نورزیم تا نور زیاد شود و تاریکیها محو و نابود بشوند و سربلند و سرافراز بشود که همه را خشنود سازد
تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن به دمی یا درمی یا قدمی یا قلمی
مخصوصا انسان زحمت کش و تنها و غریبی که با یک مجموعه بی نظیر و ارزشمند مثل تائب با صخا سالهاست بدور از چشمان زیبای بندگان باهوش و دانا و توانای خداونددر روستای خوب و زیبای ابرسج فعالیت و فداکاری می کند و به همین خاطر از سمت و سوی بخیلان و هوسبازان با وجود یک دنیا کار و خدمت و حرکت باارزش اذیت و آزار می شود و جوروجفای شرم آوری دیده و می بیند
که بعدها داستانش با همه جوروجفاهائی که در این سی سال گذشته دیده است برای جهانیان درس عبرتی خواهد شد تا همه بیدار و هوشیار و متاسف و متاثر بشوند که چه بلاهائی برسر عاشقان در این قرن با این همه پیشرفت تکنولوژی می افتد که واقعا بی انصافی و شرم آور است
یک عاشق و عارف و شاعر و نویسنده و فعال و فداکار یک سحرخیز و کوهنورد خدادوست و یکتاپرست بنام تائب که در بدترین شرایط با کمترین امکانات به این مقامات عالی و ارزشمند و پرخیر و برکت رسیده است
درس مایکل به ما، ساده و زیباست. تو تیمِ بسکتبالِ دبیرستان قبولت نکردن؟ مشکلی نیست. بهترین و معروفترین بازیکن بسکتبال همهی اعصار شو. آسونِ. اینطور نیست؟
اگر ادیسون در یکی از ۹۹۹۹ بار تلاشش برای ساخت لامپ تسلیم میشد، امروز زندگی ما چگونه بود؟ شاید تیرهتر! اما این مخترع بزرگ دنیای ما نایستاد، نامید نشد، کارش را ترک نکرد. او مطمئناً به این لیست تعلق دارد، چرا که یکی از آن افراد ثابتقدمی است که ثابت میکنند موفقیت تنها یک فرآیند و یا نردبانی برای بالارفتن نیست، بلکه چیزی است که با صبر و پشتکار به دست میآید.
قصهی آدمهایی که یکشبه به موفقیت میرسند، قصههای جذابی هستند که ما همیشه دوست داریم بشنویم و از آنها انگیزه بگیریم. اما موفقیت چیزی نیست که همیشه بشود در یک چشمبرهمزدن به آن رسید. بعضیها هرگز به موفقیت نمیرسند در حالیکه بعضیها، مانند سیزیف (او قهرمانی در اساطیر یونان است که میبایست سنگ بزرگی را بر روی شیبی ناهموار تا بالای قلهای میغلتاند و همیشه لحظهای پیش از آن که به انتهای مسیر برسد، سنگ از دستش خارج میشد و او باید کارش را از ابتدا شروع میکرد)، باید از کوهی بالا بروند و در مقابل شکستها هم تسلیم نشوند.
بعضی مشاورین و مربیان خودشناسی، اغلب موفقیت را به یک کار توصیف میکنند، که درست مانند هر کاری، گاهی با اشکالات، شکستها، اشتباهات و موارد اینچنینی روبرو میشود.
نویسندهای که به معرفی نیاز ندارد و امروزه از ملکهی انگلستان هم ثروتمندتر است. رولینگ در حالی اولین رمان هری پاتر را با ماشین تحریر مینوشت که به تازگی طلاق گرفته بود، آهی در بساط نداشت، و مجبور بود فرزندش را به تنهایی بزرگ کند؛ اما او در دل، رویای ستارهشدن داشت. دوازده ویراستار داستانِ او را رد کردند، تا اینکه یک ویراستار مهربان دستنوشتهی او را قبول کرد و البته به او توصیه کرد به دنبال کار دیگری باشد؛ چرا که کتابهای کودکان، چندان فروش خوبی ندارند. در مقایسه با رولینگ، رمان «کری» استفان کینگ، تقریباً سی بار رد شد. از زندگی جی. کی . رولینگ چه درسی میگیریم؟ برای رسیدن به رویاهایت بجنگ. یک زمانی، بالاخره به حقیقت میپیوندند.
او در میان شکستخوردهها یک افسانه است. آنطور که شایعات میگویند، قبل از آنکه بتواند کسی را برای سرمایهگذاری روی پروژهی «دنیای دیزنی» متقاعد کند، ۳۰۲ بار پیشنهادش رد شده بود. شاید باور نکنید که والت از کار قبلیاش، به علّتِ فقدان تخیل کافی اخراج شده بود! او اکنون و برای همیشه، یکی از بزرگترین هنرمندان جهان است و میراث گرانبهایش، نسل به نسل به آیندگان منتقل میشود. دیزنی یک رویا در سر داشت؛ رویایی که اکنون همهی ما از آن لذت میبریم. همانطور که او، برای ما آرزو کرده بود.
آلبرت انیشتن، فیزیکدان و برنده جایزه نوبل
تا چهار سالگی اصلاً صحبت نمیکرد و از آنجایی که تا هفت سالگی حتی یک کلمه هم نمیخواند، مشکوک به معلولیت ذهنی بود. خب بالاخره چه شد؟ او امروز دانشمندی است که جهان را برای ما تغییر داده. بعضی وقتها لازم نیست که شما یک کودک نابغه باشید تا در بزرگسالی هم یک نابغه شوید. شاید نبوغ قبل از آنکه جهان را دربربگیرد، مدتی نیاز به آرامش دارد!
بزرگترین موفقیت او چیست؟ زندگی! زندگی کردن برخلاف همهی تناقضهای موجود، هشدارها و پیشبینیهای پزشکی، برخلاف طبیعت بدن انسان و برخلاف سرنوشت. قدرت ارادهی او برای زندگی و نفسکشیدن، و آن چیزی که امروز هست، این مرد را به نمادی تبدیل میکند برای بیان جملهی: «هیچ چیز غیرممکن نیست.» یکی از بزرگترین دانشمندان همه اعصار. اگر هاوکینگ تسلیم میشد و به ارگانیسم خود اجازه میداد شکستش دهد، ما امروز در این مرتبهی علمی نبودیم.