کودکی ام را دوست داشتم
کودکی بودم ده دوازده ساله در خانواده ای پرجمعیت برای اینکه کمک خرج خانواده ام باشم تابستانها چوپانی می کردم یک بچه کوچک در هوای گرم تابستان در زمینهای وسیع که گندمهایش را برداشت کرده بودند و من آنجا گوسفندها را به چرا برده بودم ماهی پنج هزارتومان هرساعت هزارسال برمن می گذشت تصورش هم سخت است اما اشک می ریختم و با خودم فکر می کردم بگذار بزرگ بشوم و صاحب زن و بچه شوم آنوقت به همه پدرو مادرهای دنیا نشان خواهم داد که چگونه زندگی کنند
با این پندار و گفتار و کردار کم کم بزرگ شدم روزهای جمعه هم فوتبال بازی می کردیم تیم تشکیل دادم نامش را ظفر گذاشتم اسپانسرش خودم بودم کفش و لباس می خریدم و بین بچه های تیمم توزیع می کردم با این فرهنگ بزرگ شدم
پولهایم را قرض می دادم هرکس از من تقاضا می کرد دست رد به سینه اش نمی زدم حتی کمتر هم از خواسته اشان به آنها قرض می دادم حتی به آنهائی که می دانستم محتاج هستند کمک بلاعوض می کردم و همین باعث پیدایش مجموعه صخا شد که نه تنها در بخش فرهنگی و ورزشی که در بخش قرض الحسنه و خیریه هم فعال و فداکار باشم
تا اینکه صخا را تشکیل دادم و قرض الحسنه و خیریه همه برکارهایم اضافه کردم و استارت یک کار بزرگ را در خانواده ام زدم دعا و آرزوهای من برآورده شده بودند بچه های من دیگر در این مجموعه صخا مشغول بودند دیگر لازم نبود بچه هایم تابستانها گوسفند بچرانند من به قولی که به خودم داده بودم عمل کردم بچه ها در این مجموعه فرهنگی و ورزشی صخا رشد کردند انسانهای تازه و توانا با رفت و آمد خودشان درس زندگی به ما آموختند برادرم مجید ابراهیمی را هم به این مجموعه ملحق کردم و در کنار همدیگر به تقویت و پرنور شدن صخا همت کردیم یک خانواده فعال و فداکار برای روستایم برای پیشرفت و رشد و شکوفائی و گلستان شدن روستایم تربیت کردم هرچند بخاطر مشکلات و نقاط ضعف های موجود که در هرکاری در هرروستائی طبیعی هستند کند بودیم اما من راضی بودم و برای همین از قدرت اشعار و مقالاتم استفاده کردم و چراغ خانه کوهنوردان را روشن کردم تا با پذیرائی و راهنمائی عاشقان طبیعت از آن عزیزان هم کمک و پشتیبانی بگیرم و موفق هم بودم تا نقاط قوتم را تقویت کنم هرچند باز هم این روند کند بود اما راضی ام
اکنون همسر من کار آفرین است فرزندم کار آفرین است برادرم در زمینه صنایع دستی کار آفرین است اینها نتیجه پندار و گفتار و کردار نیک من است هرچند تا رسیدن به مقصود نهائی راه درازی را در پیش دارم اما خداوند بزرگ است بندگان بزرگ خداوند لطفها با من و خانواده ام داشتند و دارند
چون فعالیت و فداکاری ام را همه می دیدند خانواده ام را که در این راه به آب و آتش زده اند را همه می بینند و این داستان دهان به دهان توسط مهمانان طبیعت دوستم در سطح ایران و جهان می چرخد من خدا را شکر می کنم که توانستم خانواده ای کار آفرین تحویل اجتماع بدهم و اگر فرهنگ توجه و عنایت و همکاری از سوی دانشمندان و ثروتمندان و ستاره ها قوی بشود من روستایم را در یک چشم به هم زدن گلستان می کنم و الگوئی برای همه روستاهای دنیا خواهم شد تا جهانی گلستان داشته باشیم تربیت انسان سخت است ولی من با همه سختیهایش خانواده ام را تربیت کردم و مجبور به فعالیت و فداکاری نمودم مجبور به تلاش در راه فرهنگ و ورزش کردم کاش انسانهای دانا و توانا بیشتر توجه کنند تا این انسانهای قیمتی و بی نظیر مثل تائب در ابرسج با پرچم صخا تقویت و پرنور بشوند و مجبور نباشند غریبانه و بدور از چشمهای نازنین بندگان ابرمیلیارد رو سوپرپولدار خداوند جوانمردی و ایثار داشته باشند این انسانها لایق و شایسته نگاههای ویژه ستاره های محبوب پروردگارند التماس تفکر
