بدین شعرترو شیرین زشاهنشه عجب دارم
یکی از اشعار حافظ که شاید میلیونها بار در ذهنم مرور کردم همین شعر بود چون در اوج علم و عرفان نهایت جورو جفا را دیدم
در اوج دست و دلبازی بدترین شکنجه ها را متحمل شدم
از جاهائیکه انتظارش را نداشتم و از کسانیکه انتظار نداشتم آسیب دیدم
تقریبا این شعر بصورت یک دعا برایم بود
بدین شعر ترو شیرین زشاهنشه عجب دارم که سرتا پای حافظ را چرا در زر نمی گیرد
چرا حافظ و امثال حافظ با آن مقام والای عرفانی بی نهایت عذاب می کشند
چرا خوبان دچار بحران می شوند
چرا بدکاران با یک دنیا ظلم و ستم آسیبشان کمتراست از نیکوکاران
اینها سوالاتی است که بسیاری از من داشتند و دارند و با هزاران دلیل قانع نمی شوند و به نظر من حق دارند
اگر خوبان حال و روزشان خوب باشد بهتر کار می کنند
اگر نیکوکاران حمایت شوند بیشتر به مردم سود می رسانند
بارها در مقابل جوابهای من واکنش نشان می دهند که اگر خودت دنیا را داشته باشی باز در صخا می گذاری پس چرا توجه و عنایت به کار بزرگی چون قرض الحسنه کم است و در مقابل کارهائی را می بینیم که بااینکه خیر نیستند پر خیر و برکت تر هستند
و من هم می بینم با هزاران دلیل قرآنی نمی شود توجیه کرد چون بعضی چیزها واقعا کفر انسان را در می آورد
نباید انسانهای فعال و فداکار تخریب و تحقیر و تضعیف شوند چون قرآن می گوید خوب باشید خوبی حمایت و عنایت می خواهد
چگونه می شود با یک دنیا مصیبت و بلا خوب بود باید خداوند و جوانمردان به انسانهای خوب بیشتر توجه کنند وگرنه .........