تائب چه باشد مشکلت زانوی غم داری بغل
اورا به چشم پاک توان دید چون هلال هردیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
گفتم مگربه گریه دلش مهربان کنم درسنگ خاره قطره باران اثر نکرد
اشعار اینجانب از سال 75-76به اینطرف شروع شد اولین بیت که به اینجانب الهام شدتائبا محرم اسرار شدی آگاه باش ازآنروز به بعد شعرهایم را در قالب غزل شروع کردم
تائب چه باشد مشکلت زانوی غم داری بغل ولله وخیرالماکرین افسرده و غمگین چرا
صبح روزی که این غزل را در سال 76سرودم به رجب مظفری که علاقه به شعر داشت برایش خواندم معنایش راو تفسیرش را از او پرسیدم گفت خدا سردسته مکارهاست بنده ها نمی توانند سرش را کلاه بگذارند
کسانی که در راه خدا قدم بر می دارند و برای گره گشائی مردم کار می کنند نباید جور و جفا و ضد همکاری ببینند چون طرف حسابشان خداست
وقتی انسان برای رضای خدا و در راه قرض الحسنه کار می کند پشتیبانش بدون شک خداست از سختی ها نباید هراسی داشته باشد
خداوند بهترین حافظ و نگهبان است
جوانمردان که یاران واقعی خدا هستند می توانند کمک و یار بزرگی باشند مخصوصا برای کارهای خیر مثل صخا باید جوانمردان در سراسر ایران و جهان به کمک همدیگر بشتابند تا بواسطه آنها گره های دردمندان باز گردد
بهترین کسانی که می توانند مسکن دردمندان باشند عاشقان و عارفان هستند