یوسف و یک دنیا پند و حکمت و دانش
مغرضان و مغروران و منفوران و بخیلان یوسف را به چاه انداختند چون طاقت عزت و بزرگی و محبوبیتش را نداشتند غافل از اینکه همه چیز بدست خداست آنها می خواستند حب و مهر و محبت خداوند و فرشتگان و حضرت یعقوب را متمرکز خودشان کنند غافل از اینکه دشمنی با مظلومان بخل و کینه و حسادت با جوانمردان بلا و مصیبت های فراوانی برسرانسان می آورد
یوسف فقیر و خسته از چاه بیرون آمد و خداوند او را در قصر عزیز مصر به جاه و جلال و عزت رساند
اما بازهم هوسبازان و دروغگویان و مکاران به زندانش انداختند باز خداوند لطف و عنایت کرد این بار عزیز مصر شد و صاحب تاج و تخت گردید این بود داستان نیکوکاران و فداکاران و دلسوزان عالم و چنین انسانهائی دشمنانی به جز مغرضان و مغروران و منفوران ندارند
و بهترین دوست و حامی و پشتیبان چنین افرادی همان خداوند است که همه چیز و همه کس مال اوست صاحب دنیا و آخرت است
تائب سرپرست قرض الحسنه صخا بخاطر چنین پروردگاری سالهاست که در راه گره گشائی و نان رسانی و مشکل گشائی فکر می کند و می گوید و عمل می کند پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیکش را به نمایش جهانی در قالب صخا در آورده است
تا با جذب و جلب ابرمیلیاردرها و سوپرپولدارها و دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های معروف و مشهور و محبوب جهان یوسف را بار دیگر زنده کند چون عاشق یوسف است روزی سه بار داستان یوسف را می خواند و می اندیشد
صخا فرماندهی دارد چو یوسف که زندان می شود از او گلستان
چنین فرماندهی پیروز باشد که روزوشب بود در فکر یزدان
صخا با جذب و جلب خوب و عالی تائب درس خوبی به ناجوانمردان و بخیلان خواهد داد باید دانشمندان بزرگ داستان تائب را مطالعه و بررسی کنند و فیلمنامه نویسان مشهور جهان از داستان زندگی تائب و جوروجفای دشمنانش از صبر و شکر جمیلش فیلم بنویسند و به جهانیان ارائه بدهند
تائب پشتیبانی بنام خداوند دارد و به همت و تلاش در فرهنگ و ورزش ادامه می دهد به دعا و آرزوهای بزرگ می پردازد
تائب از خداوند بنام و بیاد یوسف نبی یوسف صدیق خیر و برکت می خواهد
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
امروز روز بسیار سردی بود مخصوصا صبح زود که در کوهنوردی بودم با اینکه مسیر طولانی و سختی را انتخاب کردم اما از بس سرد بود گرم نمی شدم و از آنجا که لباسهای کوهنوردیم را نپوشیده بودم کبریت همراه نداشتم که آتشی روشن کنم خیلی سرد بود اما مانع از رازو نیاز و دعا و همت و تلاشم نشد من برای صخا از این سخت ترها را هم تحمل نمودم تا دعا و آرزوهای من حامی و پشتیبان صخا باشد
من به عشق سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم بدترین شرایط را به جان می خرم تا خداوند را راضی و خشنود نمایم دیشب یکی از سالخوردگان را دیدم که فقط یک مشت استخوان شده بود دنیا در نظرم تیره و تار شد این عاقبت ماست
امروز به عشق آن عزیز گرامی و به یاد روزهای سالخوردگی به کوه رفتم و ساعتها فکر می کردم و عشق و شور و مستی من برای قرض الحسنه و خیریه صخا هزاران برابر شد راهی که باید همه ما در آن قدم بگذاریم و فداکاری و همکاری کنیم از سراسر دنیا شریک این کارخداپسندانه تائب عارف و عاشق و شاعر و نویسنده بشویم تا خدمات راحت و آسان ارائه نماید تا با شرایط عالی و امکانات خوب به مردم در قالب قرض الحسنه خدمت کند