تقدیر و تشکر از فداکاران به روش تائب در صخا
هیچ کس بهتر از من زبان تشکر و قدردانی را از فداکاران بلد نیست من از کودکی تقدیر و تشکر از فداکاران شعارم بود برایم مهم بود و در ذهنم پیش خدا دعایشان می کردم تا اینکه شاعر و نویسنده شدم و در اشعارم از آنها متشکرم
راننده های مینی بوس روستای ابرسج هروقت نوبت کرایه می شد سعی می کردم بیشتر از آنچه رسم بود پرداخت کنم تا اینچنین خشنودشان کنم تا خستگیها را از تنشان بیرون کنم بحث تشکر و قدردانی بود وگرنه پول برای آنها ارزشی نداشت
و وقت مردن یکی از آن عزیزان هم بنام عمو غلام تا وقتی که خاکش کردند شعر خودم را درباره ایشان گفتم
یک رفیقی داشتم راننده بود قلبش از یاد خدا آکنده بود
ما نمک خوردیم از سرمایه اش برسرمابود هردم سایه اش
خوش بحالش بود او غمخوار ما بود در سرما و گرما یار ما
و چندین بیت دیگر که مهم همین دو سه بیت بود که امیدوارم خداوند قبول کند الان هم هروقت کوهنوردی می روم چون مسیرکوه سرمزار ابرسج است برمزار این مرحوم حاضر می شوم و شعرم را سرقبرش گوش می کنم و فاتحه می خوانم چون به شعرهای من علاقه داشت یادم هست یک شب سرویس آخر که می آمد و مسافرها پیاده می شدند بعد از مغرب بود یک بیت از اشعارم را برایش خواندم گفت دوست دارم پشت مینی بوسم بنویسم
کسی کو تهمت مجنونی ام زد که مجنون تر از او دیوانه ای نیست (تائب)
و یا بابای مدرسه ابتدائی ما که از ته دل دوستش داشتیم عباس حیدری و همیشه احترامش را داشتیم و روز مرگش باز شعری گفتم
زود رفت از بین ما یادش بخیر مهربان و بی صدا یادش بخیر
عمرپربارش بکار خیر شد خدمت ما بچه ها یادش بخیر
تائبا راضی زامثال تو بود حیدری مرد خدا یادش بخیر
بعضی وقتها نزد من صندوق می آمد گرم می گرفتیم از مغازه آب میوه و کیکی برایش می گرفتم و پذیرائیش می کردم صحبت می کردیم از قدیمها از بیست سی سال پیش درددلهایش را می گفت خدا رحمتش کند خیلی فداکار بود آنوقت ها برف زیاد می آمد بخاریهای نفتی هرروز بچه ها شیطنت می کردند و به زحمتش می انداختند اما با خنده و با حوصله فعالیت می کرد من عاشق فداکارانم چه درحیات و چه در مماتشان همیشه به یادشان خواهم بود
فداکاران بهترین دوستان پروردگار هستند بهترین یاران و یاوران خداوند هستند اینها نمونه بودند و بسیاری دیگر که آب دریا را اگرنتوان کشید هم به قدرتشنگی باید چشید خداوند رحمتشان کند و همه را عاشق فداکاران نماید
من هم درصخا اگر قدرو ارزش فداکاریم دانسته شود و با حمایت و همکاری جوابم داده شود و یا حداقل معوقات و ضدهمکاریها نباشند روستایم را در اوج علم و عرفان و صداقت و ایمان گلستان می کنم چون چراغی که از خدا روشن شود از عاشقان خدا در سراسر دنیا پرنور خواهد شد
من بیشتر از هرچیز به دعای فداکاران و عاشقان اعتقاد دارم دوست دارم فداکاران را خوشحال کنم تا ازته دل برایم دعا کنند و از آه و نفرین عاشقان و فداکاران خیلی زیاد می ترسم چون بهترین دوستان خدا هستند خوشبختانه همه فداکاران روستا عاشقم بودند چون من اول عاشق آنها بودم و همیشه دعا گویم بودند و هستند
و البته کسانی هم هستند که دربند عاشقان وفداکاران نیستند و از جوروجفا و غیبت و تهمت به آنها دریغ نمی ورزند و هیچ ارزش و احترامی برایشان قائل نیستند من خودم در اوج علم وعرفان در اوج صداقت و ایمان و فداکاری همچون یوسف جوروجفای فراوانی از آنها دیدم که بی رحمانه و ناعادلانه اذیت و آزارم کردند و در زندگی من نقش برادران یوسف را بازی کردند و البته من هم به خدا پناه بردم و واگذارشان را برخدا کردم و برآزارو اذیتهایشان صبر و شکر جمیل کردم و هنوز هم در صخا با تحریک آنها معوقاتی انجام می شود که ضربه های بدی به مشتریان ما می زنند و دربند آه وناله و نفرین هم اصلا نیستند و مسخره می کنند و می خندند و زحمتهای فراوانی را به کارمندان ما در صخا تحمیل می کنند که خدارا اصلا خوش نمی آید
آنها نمی دانند که چه فتنه و فسادی دارد ضدهمکاری با فداکاران و سدراه فداکاران شدن چه گناه بزرگی دارد
لذت بردن از اشعار و مقالات من در صخا را مدیون کوشش و سلیقه مجید ابراهیمی برادرم هستیم که در طرحهای مختلف به شما عزیزان در سراسر جهان ارائه می دهد و قدر و ارزش سی سال بی خوابی مرا به خوبی می داند و به شما عزیزان ارائه می نمایدمنتظر کارهای بیشتری از ایشان باشیم امیدوارم داستان صخا هرچه زودتر به گوش دوستان و یاران خدا در سراسر دنیا برسد و چراغ صخا پرنور گردد که خدمات آسان ارائه بدهیم (تائب)