ماجرای عجیب
دنیا پرازماجراهای عجیب و غریب است و ما بخاطر عدم مطالعه و بررسی و بخاطر بی توجهی و بی تفاوتی از آنها بهره مند نمی شویم اما داستان تائب در صخا می تواند برای همه نوچوانان و جوانان تحریک آمیز باشد همه باید تحریک به فعالیت و فداکاری شوند تا دنیا گلستان شود
اینجا مخصوصا در روستاها پرازافرادی هستند که خیلی راحت از لذتهای دنیا بی نصیب و بی بهره هستند چون قدرت ارتباط با دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های دنیا را ندارند اما من راهش را بدست آوردم
در اوج جوانی با جمله ازخودگذشتی رسیدی تحریک به فعالیت و فداکاری شدم تحریک به پیشرفت و رشد و شکوفائی شدم
اما این فعالیت و فداکاری حمایت و همکاری می خواست که متاسفانه در اول مقاله گفتم اینجا پراز انسانهائی هستند که سعادت و خوشبختی نمی خواهند و فرصت های خوب سلامتی و جوانی را با بطالت و هوا و هوس های بیهوده از دست می دهند
مدیر شرکتی روی نیمکتی در پارک نشسته بود و سرش را بین دستانش گرفته بود و به این فکر می کرد که آیا میتواند شرکتش را از ورشکستگی نجات دهد یا نه.بدهی شرکت خیلی زیاد شده بود و راهی برای بیرون آمدن از این وضعیت برایش وجود نداشت.طلبکارها مدام پیگیر طلب خود بودند.فروشندگان مواد اولیه هم تقاضای پرداخت بر اساس قراردادهای بسته شده را داشتند.مدیر غرق در همین افکار بود که ناگهان پیرمردی کنار او روی نیمکت نشست و گفت:
” من میتونم کمکت کنم.”
سپس نام مدیر را پرسید و یک چک برای او نوشت و به دستش داد و گفت:”این پول رو بگیر”! و ادامه داد: یک سال بعد همین موقع بیا اینجا و این پولی رو که بهت قرض دادم بهم برگردون! بعد هم از آنجا دور شد و رفت.
نقد نشدن چک راکفلر :
مدیر شرکت، درحال ورشکستگی یک چک ۵۰۰/۰۰۰ دلاری در دستش دید که امضای “جان دی راکفلر” یکی از ثروتمندترین مردان روی زمین را داشت.مدیر با خود فکر کرد: حالا میتونم تمام مشکلات مالی شرکت رو در عرض چند ثانیه برطرف کنم! اما تصمیم گرفت فعلاً چک را نقد نکند و آن را در جای امنی نگه دارد!! همین که می دانست چنین چکی دارد اشتیاق و توان تازه ای برای نجات شرکت پیدا کرد. او توانست از طلبکاران برای پرداخت های عقب افتاده فرصت بگیرد. توانست چند قرارداد جدید ببندد و چند سفارش بزرگ دریافت کرد! در عرض چند ماه او توانست تمام بدهی ها را تسویه کند و شرکت به سودآوری دوباره رسید.
یکسال بعد دیدار با راکفلر:
دقیقاً یک سال بعداز اتفاقی که در پارک برایش افتاده بود با چک نقد نشده به پارک رفت و روی همان نیمکت نشست. راکفلر آمد، اما قبل از اینکه بخواهد چک را به او بازگرداند و داستان موفقیتش را برای او تعریف کند، پرستاری آمد و راکفلر را گرفت و فریاد زد: ” گرفتمش!” بعد به مدیر نگاه کرد و گفت: امیدوارم شما را اذیت نکرده باشد. این پیرمرد همیشه از آسایشگاه فرار می کند و به مردم می گوید که راکفلر است!!!
مدیر که از این صحنه بسیار متعجب شده بود تازه فهمید این پول یا چک آن پیرمرد نبود که شرایط او را تغییر داد بلکه اعتماد به نفس به وجود آمده در او بود که قدرت لازم برای نجات شرکت را به او داده بود.
معجزات صخا همین بس که اینهمه دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های جهان مورد مطالعه و بررسی قرار می گیرند امیدوارم با جذب و جلب آن عزیزان روستایم گلستان شود و من سربلند و سرافراز گردم و همه را خشنود سازم مخصوصا سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم
صخا از معجزات علم و عرفان صخا لطف و عنایتهای یزدان