خانواده من و وجود یک بزرگتر خوب و ارزشمند
سالهاست یعنی در کودکی که ده دوازده سال داشتم چوپانی می کردم چون همانطور که می دانید خانواده های قدیم عیالوار بودند و شرایط سخت بود و مجبور بودیم که در سن و سال کم کارهای سخت انجام بدهیم تا کمک پدرو مادر باشیم و من یک نوجوان مظلوم و بسیار ساده و خجالتی بودم سرسختانه دلم به حال پدرومادرم می سوخت و از نداشتنها و کمبودها واقعا رنج می بردم همانجا در همان حال که نزد گوسفندها به سختی هرچه تمامتر بودم اشک می ریختم و گریه می کردم که چرا یک بچه این همه گوسفند را به سختی اداره کند چرا برای یک بچه شغل های راحت تر با شرایط و امکانات بهتر نباشد دعا و آرزو کردم بگذار من ازدواج کنم و صاحب بچه بشوم به همه نشان می دهم
خوشبختانه همانطور شد برای همین عزم خودم را جزم کردم و با شعار از خودگذشتی رسیدی به اوج علم و عرفان رسیدم و چراغ روشن کردم چراغی بنام صخا که در قالب قرض الحسنه و خیریه و فرهنگ و ورزش و کوهنوردی به مردمان خدمت می کردم و می کنم
کم کم خانمم و بچه هایم را در این کار عظیم و بزرگ و ارزشمند یار و همراه و شریک کردم شریک یک ایده ناب و ارزشمند تا همه مشغول باشیم و بیکاری الحمدلله در خانواده من ریشه کن شد و کم کم برای همه دوستان و اقوام شغلهای خوب و قشنگ و جدید رقم می زنم با جذب و جلب گردشگران کار زیاد دارم فقط حمایت و عنایت و همکاری ضعیف و یا اصلا نبود برای همین کارم سالها راکد ماند و فقط روشن ماند اگر تنها یک دانشمند و یا یک ثروتمند حامی و پشتیبانم می شد تقویت و پرنور می شدم و این همه سال معطل نمی ماندم هرچند داستان یوسف صدیق قلبم را آرام می کند چون یعقوب نبی و یوسف صدیق هم سالها معطل ماندند و کار خداست لطفها و عنایتها در این معطل ماندنهاست چون من بالاتر از توانم اصرار و پافشاری و دعوت و کوشش کردم فعالیت و فداکاری را به اوج رساندم دعا و آرزوهای خوب خودم را به اوج رساندم خیلی خیلی جوش زدم تا هرچه زودتر تقویت و پرنور بشوم که زودتر اشتغالزائی را به اوج برسانم اما ظاهرا خواست خداوند چیزهای دیگریست و باید سالها صبر و شکر جمیل کنیم تا به نتایج مطلوب برسیم
حمایت و عنایت و همکاری با یک فداکار یک بزرگتر خوب و با انگیزه یک دلسوز و غمخوار لیاقت و شایستگیهای خودش را می خواهد که باید خداوند عطا کند که البته عطا و بخشش بزرگیست اگر نصیب و روزی مردم بشود
خانواده من یکی دو سال است که قدر و ارزش مرا فهمیده اند و روزبروز و هفته به هفته پررنگ تر می شوند و این عالیست و من سالها منتظر این روزها بودم مردم روستایم را هم مشاهده می کنم که کم کم آماده حمایت و عنایت و همکاری می شوند
چون فهمیده اند که تقویت و پرنور شدن تائب با صخا به نفع همه است چون قدرت جذب و جلب و توانائیهای تائب را مخصوصا در خانه کوهنوردان دیده و شنیده اند و اثرات و برکات تائب با صخا را در حداقل خانواده ام زن و فرزندانم دیده اند که چگونه تاثیراتی برشغل آنها داشته ام و آنها را شاغل کرده ام تنها خانواده ای هستم که برای همه رده های سنی در اطراف خودم کار و شغل دارم اگر همه کارگر باشند زمینه هایش آماده است اما متاسفانه حس کار و لذت کار در ما از همان کودکی کم است یعنی اینکه خیلی زود به بلوغ فکری نمی رسیم و بیشتر گرایش به سمت بازیگوشی داریم و تشنه بازیگوشی و غفلت و بی خبری هستیم و اصلا آینده نگر نبوده و نیستیم به فکر وجود باارزش خودمان نیستیم و نمی دانیم که کار و لذت کار اولین کسی را که خشنود می کند خداست لذت کار بالاترین لذت در دنیا و آخرت است همه در هر کاری که هستند باید لذت ببرند و با عشق کار کنند و این عشق را به همه دنیا نشان بدهند کاری که تائب با صخا ارائه داده است و این عشق حمایت و همکاری می خواهد و من بهترین دعوت کننده به همکاری با فداکارانم
نمی دانیم که همکاری با یک فداکار در یک خانواده و در یک روستا و حتی بالاتر از اینها در شهرها چه اندازه مفید و ارزشمند و پرسود است و چه مزایای گرانبهائی را برای ما و اطرافیانمان رقم خواهد زد ای کاش این فرهنگ هرچه زودتر جا بیفتد و یک فداکار از هرطرف حمایت شود تا تقویت و پرنور بگردد
ما ضربه های زیادی از تحقیر و تخریب و تضعیف یک فداکار می خوریم که قابل جبران و بخشش اصلا نیست کاش کاش و ای کاش هرچه زودتر متوجه بشویم و اطرافیان خودمان را هم متوجه نمائیم و در تقویت یک فداکار جانفشانی کنیم و از هیچ کوششی دریغ نورزیم