ساعت خود را به افق بندگان دانا و توانا کوک کردم

مردم را دوست داشتم و یزدان پرست بودم 

من از کودکی مشکلات مردم روستایم را می دیدم زجر و درد و رنج سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم روستایم عذابم می داد و بی تفاوتی و بی توجهی ها را هم می دیدم و عذاب می کشیدم با خودم می گفتم چرا یک نفر دست به دامان خدا نمی شود تا قدرت و عظمت و شوکت نصیب و روزیش بشود و سرافراز و سربلند بشود که همه را خوشحال کند مثل یوسف صدیق برای همین فکر کردم چرا من نشوم برای همین چهل روز چله گرفتم 

و در این چهل روز با نمازها و روزه ها و ریاضتهای عرفانی و روحانی خودم را آماده سواد و فرهنگ کردم زمینه های سربلندی را فراهم کردم 

ساعت خوم را به افق بندگان دانا و توانای خداوند کوک کردم با حافظ شروع کردم و در کوتاهترین زمان حافظ را حفظ کردم درهای جدیدی را بروی خودم باز کردم تا اینکه بدینوسیله توانستم امروز در زندگی دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های محبوب پروردگار در سراسر دنیا مطالعه وبررسی داشته باشم تا به لطف خدا راهی پیدا کنم برای سربلندی خودم و خوشحالی دیگران ساعت خودم را به افق دانشمندان و ثروتمندان و ستاره های بزرگ دنیا کوک کردم 

سی چهل سال صبر و شکر جمیل را به اوج رساندم تا بلکه موفق بشوم چون یوسف فرمود این بود تعبیر خوابم خداوند مرا از تاریکی زندان نجات داد خداوند مکر و حیله های شیطان و یاران شیطان را خنثی و باطل کرد تا اینکه سرافراز شدم 

و عزیز مصر وسیله شد تا از قعر چاه به اوج ماه رسیدم من هم روزی که استارت عرفان خودم را زدم استارت صداقت و ایمان و فداکاری را زدم به همین امید بودم و هستم و حالا دیگر ثانیه شماری می کنم تا وعده های خداوند محقق وحتمی بشود هرکس در حوادث صبر و تقوی بکار ببرد همچنین سربلند می گردد 

خدا سرافرازش می کند تا داستانش دهان به دهان بچرخد و خداوند هرگز اجر نیکوکاران را ضایع و تباه نمی کند من هم به این امید دل به دریا زده ام و با قلب شیر به میدان آمده ام تا به امید خدا عزیزان فراوانی از سراسر دنیا متوجه من بشوند و روستایم را گلستان کنم و الگوئی برای همه فداکاران در روستاهای مختلف ایران و جهان بشوم که دنیا گلستان بشود 

من وکیل تک تک فداکاران در روستاهای مختلف دنیا هستم که اگر در هرروستائی یک خانواده فداکار مثل تائب و یک مجموعه انساندوستانه مثل صخا باشد که از سوی توانمندان تقویت و پرنور بشود همه دردهای روستا در یک چشم به هم زدن حل و درمان می شود 

سالهاست که بندگان دانا و توانای خداوند را از سراسر دنیا صدا می زنم و به خودم دعوتشان کرده ام تا بتوانم با کمک آن عزیزان تقویت و پرنور بشوم و خدمات فرهنگی و ورزشی راحت و آسان ارائه بنمایم   

خودم را نشان دادم اکنون نوبت شماست اجرتان با یزدان پاک مردم را دوست داشتم و یزدان پرست بودم 

صخا فرماندهی دارد چو یوسف    که زندان می شود از او گلستان   

چنین فرماندهی پیروز باشد        که روزوشب بود در فکر یزدان  

جناب مهندس اتحادیان مدیر کل بازنشسته آموزش و پرورش مشهد از باسوادان و بافرهنگهای بزرگواری که حاصل دعا و آرزوهای تائب بود و هست به همراه استاد گرامی فیض بخش که دوست همکار ایشان می باشد مهمان ما در ابرسج بود و از مناظر زیبای این روستا دیدن فرمودند و از نزدیک داستان فعالیت و فداکاری مرا با صخا دیدند و شنیدند و دقایقی را در این باره صحبتهای شیرینی داشتند که به سمع و نظرتان می رسانم و این ضبط شد و در روستا پخش گردید 

ببینید شما باید شرح زندگی یک آقای زحمتکشی مثل ابوالفضل ابراهیمی را که عمرش رو و خانواده اش را و شادیش را نشاط زندگیش را فدای آبادی این روستا کرده اینرو روزنامه ای کنید رسانه ای کنید بفرستید به شصت روزنامه کشور تا این روزنامه ها که دارای نویسندگان برجسته تحلیلگران برجسته جامعه شناسان برجسته و مردم دوستان برجسته دارن بیان اینجا با این آقا ابوالفضل ابراهیمی مصاحبه کنند و بگویند آقا چی باعث شد که تو زندگیت را فدا کردی در این روستا چرا بچه هاتو فدا کردی چرا زنتو فدا کردی اونها وقتی بیان چون اطلاعات دارن سوالات زیبا و شیرین می پرسن می فهمن که این سوخته مردمش هست این عاشق مردم روستایش است چون عاشق و سوخته این مردم است خودشو زن و بچه هاشو فداکرده بجای اینکه بچه هاش دکتر و مهندس بشن خانمش کارمند بشه خودش کارمند اداره بشه همه را آورده در خدمت روستا که یک صندوق تعاونی درست بکنه و مردم را بیدار و هوشیار بکنه که آقا بیشتر کار بکنید بیشتر تولید بکنید نگذارید بچه هاتون برن دانشگاه بگذارید بچه هاتون کار کنن توی همین روستا گاوداری کنین دامداری کنین مرغداری کنین قالی بافی کنین مردم را تحریک کنین مصرف کننده شهر بیاد لبنیات سالم گوشت و مرغ و کره و پنیر سالم کشک سالم بخرن همه چیز رو بصورت اورگانیک دسته اول کره شیر ماست پنیر خامه وقتی مردم در شهر بدونن یک روستائی مثل ابرسج هست که محصولات طبیعی تولید می کنه و این محصولات سالم هستن مردم میان اینجا درنتیجه مردم روستا از فقر و بدبختی نجات پیدا می کنن اونیکه گاو نداره یک گاو می خره اونیکه دو تا گاو داره چهارتا می خره چهارتا برادرن می رن یک تعاونی گاوداری و مرغداری درست می کنن و این باعث رشد روستا می شه یکدفعه ای هم نمی شه آقای روزنامه آقای نویسنده آقای روزنامه کیهان آقای مدیر رونامه ایران آقای مدیر روزنامه همشهری آقای روزنامه خراسان آقای روزنامه قدس بداد برسید بداد این مردم برسید ولله ابوالفضل ابراهیمی می خواد مردم را از فقر نجات بده مردم را پولدار کنه نگذاره مردم مهاجرت کنن روستا تخلیه بشه و اینها برن تو شهر حاشیه نشین بشن تاکسی تلفنی و یا کلفت و نوکر خانه ثروتمندان بشن آرزوی من یک آرزوی ملی و مذهبیست روزنامه نگاران صاحبان جراید شما که قلم دارین شما که توان دارین بیائید بداد ما برسین