پدر مرا از ملکوت به زمین آورد و استاد کربلائی عباس سلیمانی مرا از زمین دوباره به ملکوت فرستاد خداوند رحمتش کند
انسانی بسیار خوش قلب مهربان ساده و بی ریا از همان بچگی علاقه شدیدی به او داشتم فامیل بودیم رفت و آمد داشت خانه ما می آمد با پدرم رفیق بود امکان نداشت به بچه ای برسد و لبخند نزند و یک شکلات مهمانش نکند
بزرگ شدم با او رفیق شدم عاشقش شدم مرا با قرآن آشنا کرد با تفسیرات بسیار خوبش مرا شیفته آیات پروردگار نمود عاشق احادیث و روایات عاشق سخنان بزرگان تنها کسی بود که برخلاف همه اطرافیان ما در روستای ابرسج که همه صحبت از امامان و محرم وامام حسین داشتند و بیشتر نمی شنیدیم
اما این انسان با همه فرق داشت صحبت از تورات و انجیل و زبور داود می کرد صحبت از محمد و آل محمد و متفاوت از دیگران بود صحبت از داود و سلیمان و ایوب و هود و صالح و موسی و عیسی و نوح و یعقوب و یوسف داشت
صحبت از نیکی از صبر و شکر جمیل و همه اینها بود که مرا نه یکدل بلکه صددل عاشق خودش کرد من او را از خدا هم بیشتر دوست داشتم و دارم چون او بود که مرا به خدا رساند به قرآن و تورات و انجیل رساند مرا عاشق پروردگار و آیاتش کرد چشمان مرا به زیبائی باز کرد مرا هوشیار و بیدار کرد
من چگونه این ابرمرد را دوست نداشته باشم من حتی از خداوند می خواهم قبرم کنار قبرش نزدیک مزار شهداء ابرسج محله بالاست باشد به دو دلیل یکی اینکه عاشق او بودم دیگر اینکه بعد از صدو پنجاه سال عمر پرخیر و برکت رضا سلیمانی پسر برادرش داماد گلش هم در کنار ما باشد
بعد از سلیمانی پسر بردارش که دامادش هم هست جای خالی او را بسیار بهتر و بالاتر حتی از خودش در زندگیم پرکرد برای همین هیچگاه جای خالی سلیمانی را احساس نکردم چون رضا همیشه با من بود من عاشق رضا و رضا هم عاشق من بودو هست
رضا هم باسواد و بافرهنگ مظلوم ساده و بی ریا قشنگ و خوب به عمویش رفته است احسنت آفرین به تو ای رضا که از دل و جان دوستت دارم
عاشق فرهنگ و ورزش کوهنوردیش حرف ندارد اهل تفکر است تفکر در خداو قبر و قیامت اهل مطالعه و بررسی عاشق سخنان بزرگان است
قبر من باید کنار قبر سلیمانی باشد تا رضا هم بعد از صدو پنجاه سال بیاید اگر هرجای دنیا مردم از خداوند می خواهم حتما با دستهای غیبش جسم مرا در کنار سلیمانی قرار بدهد با فرشتگان رحمتش این کار را برای من انجام بدهد
سلیمانی مرا عاشق و شیفته خدا کرد مرا عارف و عاشق و فعال و فداکار کرد مرا شاعر و نویسنده کرد به من فرمان نیکوکاری می داد از قرض الحسنه و خیریه صخا خشنود و راضی بود به من امید و نوید می داد
تا می توانست برای من دعا می کرد دو رکعت همیشه برایم نماز می خواند یک روز خانه ما بود ظهر وضو گرفت و مشغول نماز شد من هنوز مزه آن نمازش را با خودم دارم چه نمازی می خواند بسیار پرشور و پرحرارت سجده های با حوصله سلیمانی مرا مبهوت و حیران می کرد
از خداوند می خواهم حداقل هفته ای یکبار هم که شده خوابش را ببینم
صخا خدمتی همراه با صداقت و ایمان می باشد تائب فداکاری کردشما هم همکاری کنید
صخا از معجزات علم و عرفان صخا لطف و عنایتهای یزدان