صخا خدمتی همراه با صداقت و ایمان می باشد تائب فداکاری کردشما هم همکاری کنید
صخا از معجزات علم و عرفان صخا لطف و عنایتهای یزدان
گویند :
مردی بود که در خانه خویش خروس و گاو و گوسفند و مرغ و خروسی را نگه داری می کرد.
هر روز مرد می دید که حیوانات با هم در حیاط این ور آن ور می روند و تکان می خورند و صدا می کنندو
او هرروز این صحنه را از پنجره حیاط خویش نگاه می کرد و حسرت شنیدن سخنان آنان را می خورد.
روزی او نزد حضرت موسی (ع) رفت و داستان را بازگو کرد از ایشان طلب خواستن توانایی شنیدن سخن حیوانات را خدا کرد.
حضرت به ایشان فرمودند آیا عواقب این کار را هم می پذیری؟ و مرد گفت بله.
هنگامیکه فرد به خانه بازگشت، صدای افرادی را از درون خانه شنید. هنگامیکه داخل خانه شد دید کسی آنجا نیست و به همین ترتیب فهمید که می تواند سخنان حیوانات را بشنود.
از آن روز به بعد فرد از صبح تا شب پای آن پنجره می نشست و سخنان حیوانات گوش می داد.
روزی تصمیم گرفت به حیوانات غذا ندهد(کم غذا بدهد) تا نظرات آن ها را بشنود.
روز اول شنید که حیوانات از آن اوضاع ناراحتند. روز دوم شنید که مرغ و خروس و ... می گفتند که فردا گوسفند قرار است بمیرد و ما غذای خوب می خوریم.
آن روز بسیار خوشحال شد که توانسته صدای حیوانات را بشنود و فوراً گوسفند را برد و به قیمت مناسبی فروخت.
روز های بعد هم به همین صورت سپری شد و هر چند وقتی حیوانی را که قرار بود فردا بمیرد می فروخت و هر روز حیوانات می گفتند این دفعه که غذا گیرمان نیامد ولی فردا این می میرد و ... و فرد می شنید و آن حیوان را می فروخت.
تا روزی که حیوانات گفتند فردا قرار است صاحبمان بمیرد و ... و به همین ترتیب فرد ناگهان وحشت زده شد و از دستپاچگی به این ور و آن ور می رفت.
تا به ذهنش رسید نزد حضرت موسی(ع) برود و پیش حضرت رفت و داستان را بازگو کرد.
حضرت گفتند من که گفتم مراقب عواقبش باش. و مرد همچنان ناله کنان منتظر کمک بود تا حضرت گفتند تا آنجا که بتوانم از خدا طلب کمکت می کنم.
و فرد را به خانه اش فرستاد.
وقتی فرد به خانه رفت و در را باز کرد دیگر نمی توانست صدای حیواناتش را بشنود و به این ترتیب خوشحال شد و تصمیم گرفت هیچگاه از حالت انسانی خویش در نیاید.
و به حیواناتش غذا داد و آن ها را به حال خود رها کرد.
من متاسفم برای کسانی که از ضدهمکاری برفداکاران خشنودند و جشن می گیرند و خوشحالی می کنند من متاسفم برای کسانی که با تائب در اوج صداقت و ایمان بد کردند و سختیهای فراوانی را با ضدهمکاری خودشان به من و خانواده فداکار و انساندوست و خیرخواهم تحمیل کردند
آنها بد معامله ای با خداوند کردند منتظر عواقب وخیم آن هم باشند
صخا خدمتی همراه با صداقت و ایمان می باشد تائب فداکاری کردشما هم همکاری کنید
من متاسفم برای همه کسانی که با تائب عارف و عاشق و شاعر و نویسنده و فداکار در اوج صداقت و ایمان حمایت و همکاری نکردند تائب که با دوهزار حتی بالاتر مقاله و شعر به تبلیغ و تشویق و ترغیب و تحریک دانشمندان و ثروتمندان جهان در راه قرض الحسنه و خیریه برای گلستان شدن روستاها و خشنودی قلبهای سالخوردگان مظلوم و کودکان معصوم همت و کوشش کرد و شبانه روز در این راه تلاش کرد
این داستان را بخوانیم تا بیدار و هوشیار شویم تا دلهای سیاه ما سوهانی ببیند تا چشمهای شور همه بخیلان و ضدهمکاران شاید بینا شود شاید دست از ضدهمکاری با فداکاران دست از بخل و کینه برداریم
و همه کسانی که به تائب ناجوانمردانه و ناعادلانه جوروجفا کردند توبه و جبران وتلافی کنند